معنی و تفسیر غزل 112 حافظ: آن که رخسار تو را رنگ گل و نسرین داد

غزل 112 حافظ با مصرع «آن که رخسار تو را رنگ گل و نسرین داد» آغاز می‌شود. در این غزل تعابیری وجود دارد که حافظ به طور صریح به نام خواجه قوام اشاره می‌کند و اینکه از فراق او دلخون شده است. با این حال به خداوند امیدوار است که صبر و بردباری به او عنایت فرماید. حافظ در این غزل قناعت داشتن را ستایش می‌کند. این غزل در رثای قوام‌الدین محمد صاحب عیار سروده شده است که خود و اجدادش همه در کار دیوانی و صاحب عیاری بوده‌اند. شرح کامل معنی و تفسیر غزل 112 را در سایت فال حافظ بخوانید.

توجه: فال و طالع‌بینی جنبه سرگرمی دارد و پیشنهاد نمی‌کنیم بر اساس آن تصمیم بگیرید.

غزل شماره 112 حافظ

آن که رخسار تو را رنگ گل و نسرین داد

صبر و آرام تواند به من مسکین داد

وان که گیسوی تو را رسم تطاول آموخت

هم تواند کرمش داد من غمگین داد

من همان روز ز فرهاد طمع ببریدم

که عنان دل شیدا به لب شیرین داد

گنج زر گر نبود کنج قناعت باقیست

آن که آن داد به شاهان به گدایان این داد

خوش عروسیست جهان از ره صورت لیکن

هر که پیوست بدو عمر خودش کاوین داد

بعد از این دست من و دامن سرو و لب جوی

خاصه اکنون که صبا مژده فروردین داد

در کف غصه دوران دل حافظ خون شد

از فراق رخت ای خواجه قوام الدین داد

معنی و تفسیر غزل 112 حافظ

امیدت را برای رسیدن به مراد دلت از دست مده زیرا که زمان وصال یار بسیار نزدیک است. هنگامی که به مال و ثروتی دست یافتی قانع باش و حق دیگران را ضایع مکن چرا که خداوند با قناعتگران است. همیشه توکل بر خدا داشته باش و تردید را از دلت بیرون کن.

به تعبیر دیگر:

خداوندی که خالق زیبایی‌هاست قادر مطلق است و به هر کس نعمتی عطا فرموده که باید به آن قناعت کند. تو نیز عنان و اختیار زندگی خود را به دست هوسها و عشقهای زودگذر مسپار و بدان که زمستان زندگی تو در حال گذر است و بهار به زودی از راه خواهد رسید. دل به ظاهر زیبای دنیا و دنیاطلبان نبند که جز پشیمانی سودی نخواهد داشت.

نتیجه تفال شما به غزل 112

  • امید، پیروزی و بهروزی و کامیابی را از دست ندهید. تا پیروزی نهایی راه چندانی وجود ندارد. تنها با حوصله و تلاش بیشتر بدست می آید و به سادگی می توانید شاهد موفقیت را در آغوش بگیرید.
  • حضرت حافظ در بیت سوم می فرماید: من آن روز از فرهاد قطع امید کردم و گفتم کارش از کار گذشت که زمام دل شیفته خود را به دست شیرین شکر لب داد.
  • توکل بر خدا داشته باشید زیرا او بر همه چیز قادر و تواناست و تردید را از دل بیرون کنید.
  • ویژگی های شما عبارت اند از: جذاب و دلربا، نرم و لطیف، طوفان گر، هوشیار، دقیق، خیرخواه، دوست داشتنی، با سلیقه، قدر شناس، راستگو، نظر بند، بی آزار و اذیت و خوش رو.
  • به آرزوی خود خواهید رسید، اگر شکیبا باشید و از سخنان حسودان ناامید نشوید بلکه بر تلاش و اراده خود بیفزایید.
  • مسافرت را توصیه می کنم. بیمار شفا می یابد. هدیه ای دریافت می کنید. مسافرتی در پیش دارید. خرید خوبست ولی فروش صلاح نمی باشد. تغییر شغل می دهید. عزیزی را از دست داده اید ولی مژده ای را به دست می آورید. ازدواج حتمی است ولی طلاق نیز حتمی می باشد. اوضاع مسافر بسیار خوبست. جدیداً به موفقیتی دست یافته است.
  • هیچ کس موفق نمی شود تا تحمل درد و ناراحتی را نکرده باشد. شما نیز از این قاعده خارج نمی باشید. پس در سایه تحمل ناراحتی است که آسایش بدست می آید.
  • برو شیر درنده باش و خود را با تلاش، همگام و همراه ساز که موقعیت در این راه برای شما آماده و مهیاست.
  • شما که از رنگ قرمز لذت می برید، باید تلاش خود را معطوف به تقویت و نیرو بخشیدن به خود سازید، چون مزاجی آتشین دارید. بنابراین از رنگ سفید هم استفاده کنید.

تعبیر کامل غزل 112 حافظ

آن که رخسار تو را رنگ گل و نسرین داد

صبر و آرام تواند به من مسکین داد

آن کسی که چهره تو را همچون گل سرخ و نسرین، سرخ و سفید کرد و زیبایی بخشید، حتماً می‌تواند به من درمانده هم صبر و آرامش عطا کند.

وان که گیسوی تو را رسم تطاول آموخت

هم تواند کرمش داد من غمگین داد

آن کسی که به مو‌های تو آیین ظلم را آموخت، می‌تواند با کرم و بخشش خود حق من غمدیده را به من بازگرداند. یعنی خداوند داد دل مرا از تو و گیسوان پریشانت می‌گیرد.

من همان روز ز فرهاد طمع ببریدم

که عنان دل شیدا به لب شیرین داد

من از همان روزی که فرهاد اختیار دل واله و عاشق خود را به لب شیرین سپرد، از او قطع امید کردم؛ دیگر از او انتظاری ندارم که مانند عاقلان رفتار کند.

گنج زر گر نبود کنج قناعت باقیست

آن که آن داد به شاهان به گدایان این داد

اگر گنجینه طلا نداریم، گوشه قناعت هنوز باقی است. یعنی وقتی پول نداریم، می‌توانیم قناعت پیشه کنیم؛ آری آن کسی که به پادشاهان گنج عطا کرد، به گدایان نیز شیوه قناعت را بخشید.

خوش عروسی‌است جهان از ره صورت لیکن

هر که پیوست بدو عمر خودش کاوین داد

دنیا به لحاظ ظاهرش یک عروس زیبا و مقبول است، اما هر کسی که بخواهد که به او بپیوندد باید عمر خودش را به عنوان مهریه تقدیمش کند.

بعد از این دست من و دامن سرو و لب جوی

خاصه اکنون که صبا مژده فروردین داد

من از این پس در کنار جویباران دست به دامان سرو خواهم برد، به ویژه اکنون که باد صبا، مژده آمدن بهار را داده است. سرو می‌تواند همان سرو بوستان و یا کنایه از معشوق بلندقامت باشد.

در کف غصه دوران دل حافظ خون شد

از فراق رخت ای خواجه قوام الدین داد

ای خواجه قوام الدین به فریادم برس که در ندیدن روی تو، دل حافظ در دست اندوه زمانه پُر از خون شد. یعنی تو نیستی و روزگار از دوری‌ات دل مرا خون کرده است


امیدواریم که از خواندن این غزل لذت و بهره کافی را برده باشید. خوشحال می‌شویم نظرات و خاطرات خود را در مورد غزل 112 از بخش دیدگاه‌ها با ما به‌اشتراک بگذارید.

امتیاز نوشته:

میانگین امتیازها: 5 / 5. تعداد آرا: 12

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا