معنی و تفسیر غزل 252 حافظ: گر بود عمر به میخانه رسم بار دگر

غزل 252 حافظ با مصرع «گر بود عمر به میخانه رسم بار دگر» آغاز می‌شود. در این غزل تعابیری وجود دارد که حافظ می‌گوید اگر عمرم کفاف داد که از اینجا به میخانه بروم، تنها کاری که خواهم کرد، خدمت کردن به رندان و خراباتیان است. او بسیار دلتنگ میکده است و آرزومند است که بازگردد و با اشک چشم، آنجا را بشوید. این غزل در ایام تبعید دو ساله که شاعر در زندان اسکندر در یزد به سر می‌برده و در اواخر این دوره سروده شده است. شرح کامل معنی و تفسیر غزل 252 را در سایت فال حافظ بخوانید.

توجه: فال و طالع‌بینی جنبه سرگرمی دارد و پیشنهاد نمی‌کنیم بر اساس آن تصمیم بگیرید.

غزل شماره 252 حافظ

گر بود عمر به میخانه رسم بار دگر

بجز از خدمت رندان نکنم کار دگر

خرم آن روز که با دیده گریان بروم

تا زنم آب در میکده یک بار دگر

معرفت نیست در این قوم خدا را سببی

تا برم گوهر خود را به خریدار دگر

یار اگر رفت و حق صحبت دیرین نشناخت

حاش لله که روم من ز پی یار دگر

گر مساعد شودم دایره چرخ کبود

هم به دست آورمش باز به پرگار دگر

عافیت می‌طلبد خاطرم ار بگذارند

غمزه شوخش و آن طرهٔ طرار دگر

راز سربسته ما بین که به دستان گفتند

هر زمان با دف و نی بر سر بازار دگر

هر دم از درد بنالم که فلک هر ساعت

کندم قصد دل ریش به آزار دگر

بازگویم نه در این واقعه حافظ تنهاست

غرقه گشتند در این بادیه بسیار دگر

معنی و تفسیر غزل 252 حافظ

تمام تلاش خود را برای رسیدن به مقصودت انجام داده‌ای ولی به نتیجه‌ای که می‌خواستی نرسیده‌ای. غم و اندوه حاصلی ندارد. بهتر آن است که راه‌های دیگر را امتحان کنی. اراده داشته باش و ناامیدی را رها کن.

اطراف تو از انسان‌های بی‌هنر و بی‌معرفت پر شده است و از دست آنها زجر می‌کشی. همین که دوست و دشمن را بشناسی سود کرده‌ای، با هرکسی راز خود را در میان مگذار چون آنها رازنگهدار تو نیستند و آن را نزد همگان فاش می‌کنند. فقط تو نیستی که دچار بلا و سختی می‌شوی، همه انسان‌ها مراحلی از دشواری را در زندگی می‌گذرانند، صبور و شکیبا باش و از خداوند کمک بخواه.

به تعبیر دیگر:

مدتی پیش کار خود را عوض کرده ای و اکنون بسیار پشیمانی و در انتظار فرصتی هستی تا به کار اولیه خود بازگردی. فکر می کنی در حال حاضر همکارانت قدر تو را نمی دانند و تلاشت بی نتیجه است. اما نگران نباش و به کار خود ادامه بده زیرا به زودی اوضاع مساعد می گردد و تو به آنچه که لیاقتش را داری، خواهی رسید.

نتیجه تفال شما به غزل 252

  • ناراحت نباشید که او ارزش زحمات فراوان شما را ندانست. بطوریکه بد عهدی و پیمان شکنی او موجب ناراحتی شما گردید. به شما مژده می دهم که او سزای این عمل را می بیند و حداکثر تا ۱۵ روز دیگر با دلی شکسته به عذر خواهی می آید. پس به شکرانه این کار از لطف خداوند سپاسگزاری کنید.
  • تلاش و کوشش با سرعت عمل و دقت را همراه سازید و بدانید که موفقیت همگام شما خواهد بود. آن موضوع که در اندیشه شماست، عالی است به شرط آنکه مقدمات آن فراهم گرد.د ولی حتماً عملی می گردد. از رژیم پرهیز داشته باشید که سلامتی شما به خطر افتاده است. شغل و خرید تواما انجام می یابد. پیشنهاد او را رد نکنید.
  • سعی کنید در کارتان صداقت داشته باشید و شاید همین عدم صداقت درباره آن موضوع، موجب عقب افتادن کار شده است. اگر چه شما هم از کرده خود پشیمان هستید، لازمه آن اراده ای قوی و توکل بر خدا و جبران گذشته می باشد.
  • حضرت حافظ در بیت های هفتم تا نهم می فرماید: دل من خواستار آرامش است. اگر ناز و کرشمه گستاخ او و آن گیسوی دلربا مرا رها سازد. هر لحظه و هر ساعت از درد و بلا می نالم. زیرا روزگار هر ساعت دل مجروح مرا آزار می دهد و هر لحظه به نوعی رنجم می دهد. باز می گویم که حافظ در این حادثه تنها نمی باشد. بلکه در بیابان بی زنهار عشق گروه بی شمار دیگری نیز جان سپرده اند.حال خود باید نیت خود را تفسیر نمایید.
  • همین هفته به یکی از مشاهد متبرکه بروید و نذر خود را ادا کنید و با اراده ای قوی دست به کار شوید.
  • اگر می خواهید تهمت ها بی اثر شوند، سوره مبارکه ابراهیم از آیه ۶ تا ۱۲ را پانزده مرتبه در پانزده شب بخوانید که گشایش بسیار است.

تعبیر کامل غزل 252 حافظ

گر بود عمر به میخانه رسم بار دگر

بجز از خدمت رندان نکنم کار دگر

اگر عمری باقی باشد بار دیگر خود را به میخانه (شیراز) می‌رسانم و غیر از خدمت به رندان و آزادگان زیرک کار دیگری نخواهم کرد.

خرم آن روز که با دیده گریان بروم

تا زنم آب در میکده یک بار دگر

خوشا آن روزی که با دیده گریان (از یزد) بروم تا یک‌بار دیگر با اشک چشم خود در میخانه را آب‌پاشی کنم.

معرفت نیست در این قوم خدا را سببی

تا برم گوهر خود را به خریدار دگر

در این گروه مردم (یزد) بینش و فرهنگ نیست. برای خاطر خدا اسبابی فراهم کنید تا گوهر هنر خود را نزد خریداری دیگر ببرم.

یار اگر رفت و حق صحبت دیرین نشناخت

حاش لله که روم من ز پی یار دگر

اگر محبوب رفت و حق دوستی گذشته را مراعات نکرد، از من دور باد که به دنبال محبوب دیگری بروم.

گر مساعد شودم دایره چرخ کبود

هم به دست آورمش باز به پرگار دگر

اگر گردش این آسمان نیلوفری با من همراهی کند، دوباره با نقشه و تدبیری دیگر او را به دست خواهم آورد.

عافیت می‌طلبد خاطرم ار بگذارند

غمزه شوخش و آن طرهٔ طرار دگر

دلم خواستار ایمنی و آسودگی است اگر ناز و غمزه گستاخانه و زلف راهزن دلربای او اجازه بدهند.

راز سربسته ما بین که به دستان گفتند

هر زمان با دف و نی بر سر بازار دگر

ببین که چگونه راز پنهان و پوشیده ما را هر چند وقت یک‌بار با ساز و آواز بر سر هر کوی و بازاری آشکار کردند.

هر دم از درد بنالم که فلک هر ساعت

کندم قصد دل ریش به آزار دگر

پیوسته اوقات از درد می‌نالم، زیرا این چرخ هر ساعت به یک نحو درصدد آزردن دل مجروح من است.

بازگویم نه در این واقعه حافظ تنهاست

غرقه گشتند در این بادیه بسیار دگر

دوباره می‌گویم که حافظ در این اتفاق سخت، تنها نیست، چه بسیار کسان دیگر که در این صحرای بی آب و علف زیر شن‌های روان مدفون شدند.


امیدواریم که از خواندن این غزل لذت و بهره کافی را برده باشید. خوشحال می‌شویم نظرات و خاطرات خود را در مورد غزل 252 از بخش دیدگاه‌ها با ما به‌اشتراک بگذارید.

امتیاز نوشته:

میانگین امتیازها: 5 / 5. تعداد آرا: 12

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا