معنی و تفسیر غزل 28 حافظ: به جان خواجه و حق قدیم و عهد درست

غزل بیست و هشتم حافظ با مصرع «به جان خواجه و حق قدیم و عهد درست» آغاز می‌شود. در این غزل تعابیری وجود دارد که حافظ اشاره صریح به اقدامات خواجه قوام‌الدین وزیرِ شاه شیخ ابواسحاق و برگشت از عیش و عشرت به سوی حفظ شعائر دینی دارد. حافظ که به لطف وزیر شاه امیدوار است، به سبب حقوقی که او به گردنش دارد، دعای صبحگاه خود را حفظ مال و مقامش می‌داند. شرح کامل معنی و تفسیر غزل 28 حافظ را در سایت فال حافظ بخوانید.

توجه: فال و طالع‌بینی جنبه سرگرمی دارد و پیشنهاد نمی‌کنیم بر اساس آن تصمیم بگیرید.

غزل شماره بیست و هشتم حافظ

به جان خواجه و حق قدیم و عهد درست

که مونس دم صبحم دعای دولت توست

سرشک من که ز طوفان نوح دست برد

ز لوح سینه نیارست نقش مهر تو شست

بکن معامله‌ای وین دل شکسته بخر

که با شکستگی ارزد به صد هزار درست

زبان مور به آصف دراز گشت و رواست

که خواجه خاتم جم یاوه کرد و بازنجست

دلا طمع مبر از لطف بی‌نهایت دوست

چو لاف عشق زدی سر بباز چابک و چست

به صدق کوش که خورشید زاید از نفست

که از دروغ سیه روی گشت صبح نخست

شدم ز دست تو شیدای کوه و دشت و هنوز

نمی‌کنی به ترحم نطاق سلسله سست

مرنج حافظ و از دلبران حفاظ مجوی

گناه باغ چه باشد چو این گیاه نرست

معنی و تفسیر غزل 28 حافظ

غم را از زندگی و کارهایت خارج کن؛ راز دلت را برای هر کسی برملا نکن؛ حرف دل را به کسی بزن که به فکر تو بوده و هر روز برایت دعا می‌کند. معامله‌ای خواهی کرد که سود فراوانی برای تو دارد ولی طمع‌کار نباش؛ با صداقت و راستی می‌توانی به تمامی هدف‌هایت برسی. دروغ و بدی‌ها را فراموش کن تا خورشید عشق به روی تو لبخند بزند.

به تعبیر دیگر:

برای رسیدن به مقصود خود به خدا توسل کن و نذر و دعا را فراموش مکن. معامله ای در پیش داری که برعکس آنچه ظاهرا به نظر می رسد برایت سود فراوانی خواهد داشت. اگر قصد پا گذاردن در راه عشق را داری در این راه از هیچ کوششی دریغ مکن چنانچه حقیقت را بازگو کنی به نتیجه مطلوب می رسی ولی دروغگویی کارت را خراب می کند. گناه خود را به گردن دیگران مینداز و خود درصدد جبران اشتباهاتت باش.

نتیجه تفال شما به غزل 28 حافظ

  • این نیت تنها از طریق دعا و نیایش قابل اجراست. به همین جهت، قبلاً دو نذر کرده ای و ادا نکردی. پس با اخلاص تمام سوره مبارکه مریم از آیه ۵۶ تا ۸۰ را با معنی بخوان و به یکی از مشاهد متبرکه برای زیارت مشرف بشو. دعا کن حتماً نیت شما بر آورده می شود.
  • غمگین نباش: آن اندازه نگرانی وجود ندارد. زیرا تقصیر شماست که راز دل خودت را برملا ساختی و با نااهلش سخن گفتی. در حالیکه خوب بود با کسی که هر روز برایت دعا می کند و شما را به اندازه دنیا دوست دارد، ولی بر زبان نمی آورد، مشورت می کردی.
  • گناه کسی که به شما بی محبتی کرده، ببخش. زیرا همه چیز بر خدای مهربان معلوم و معین است پس او را به قادر یکتا حواله کن.
  • یکی از بستگان، تو را همیشه دعا میکند و دعای او مستجاب می شود. اگر در کار خود زود موفق نشدی، علتش این است که دل او را می شکنی. پس مقصر شما هستید که باید اولا به ایشان مهربانی کنی، ثانیاً خطاهای خود را اصلاح کنی.
  • حضرت حافظ در بیت آخر می فرماید: ای حافظ آزرده خاطر مشو و از جور و جفای دلبران رنجیده مباش. از آنها انتظار وفاداری نداشته باش. چه دربسو در بوستان دلبری، نهال شرم و حفاظ نمی روید و آنها پیمانشکن و جفا کارند. پس بنا به فرموده حضرت حافظ، شما ابدا نباید ناراحت باشید. زیرا شیوه عشق این راه را می طلبد و زیبایی و شادی آن به همین است.
  • شخصی زود رنج، عصبانی، پرتوقع، بخشنده، محتاط، فعال و تو دل برو هستید. به همین جهت علاقه داری دیگران ارزش واقعی شما را بدانند. در حالیکه مردم دارای یک اندیشه و فکر نیستند، پس شما ناراحت نباشید.
  • مسافرت را توصیه می کنم. بیمار شفا می یابد. خبری از او می رسد و هدیه ای دریافت می کنید. ازدواج زود است ولی طلاق عملی می شود.
  • برنده از میانه روی و نرمش خود احساس قدرت می کند. اما بازنده هرگز میانه رو و معتدل نیست. گاهی از موضع ضعیف و گاهی مانند ستمگران فرودست رفتار میکند. حال خود باید نیت خود را تفسیر نمایید.

تفسیر کامل غزل 28 حافظ

به جان خواجه و حق قدیم و عهد درست

که مونس دم صبحم دعای دولت توست

سوگند به جان وزیر، حقوق گذشته و پیمان صحیح که دعا کردن به دولت و اقبال وزیر همراه سحرگاهان من است و هر صبح برای اقبال او دعا می‌کنم.

  • خواجه: خواجه قوام‌الدین حسن، وزیرِ شاه شیخ ابو اسحاق. خواجه قوام الدین در تمام عمر، ولی نعمت حافظ بوده است.
  • دولت: معانی متعدد ازجمله خوشبختی و سعادت، دربار و مدد دارد. در این بیت منظور دستگاه و جاه و مکنت و اعتبار و اقتدار است. در غزلیات حافظ بسیار واژه دولت تکرار شده است. از آن‌جمله می‌توان به: در لباس فقر کار اهل دولت می‌کنم(مصراع دوم بیت اول غزل ۳۵۲)، دولت فقر خدایا به من ارزانی دار(مصراع اول بیت پنجم غزل ۵۲)، یا رب این نودولتان را با خر خودشان نشان (مصراع اول بیت چهارم غزل ۱۹۹) و کوس نودولتی از بام سعادت بزنم (مصراع اول بیت ششم غزل ۲۳۶) اشاره کرد.
  • دعای دولت: دولتخواهی، از روی خیرخواهی، نیک‌خواهی و خیراندیشی

اینکه دعای دولتخواهی را به دم صبح اختصاص داده است، چون اشرف اوقات برای استجابت دعا صبح زود است.

سرشک من که ز طوفان نوح دست برد

ز لوح سینه نیارست نقش مهر تو شست

اشکم که از طوفان نوح نیز بیشتر است و بر آن فزونی می‌گیرد، با همه‌ی زورمندی و فراوانی نتوانست از پهنای سینه‌ام نشانه مهر و عشق تو را پاک کند. رنج‌ها و مصائب عشق نتوانست مرا دلسرد و سردمهر کند.

  • طوفان نوح: منظور حافظ این است که طوفان نوح شش ماه طول کشید، در حالیکه گریه من در تمامی طول عمر ادامه دارد. از طرفی می‌خواهد بگوید من بسیار بیشتر از آن مقدار که در طوفان نوح باران بارید، اشک می‌ریزم. این مصراع غلو دارد یعنی عقلاً و منطقاً نمی‌تواند رخ دهد.
  • دست بُردن: گوی سبقت بردن، پیشی گرفتن و غلبه کردن. در بیت هفتم از غزل شماره ۱۲۸ حافظ می‌سراید:

بانگ گاوی چه صدا بازدهد عشوه مخر

سامری کیست که دست از ید بیضا ببرد

نقش مهر: نشان محبت و عشق، تشبیه صریح

بکن معامله‌ای وین دل شکسته بخر

که با شکستگی ارزد به صد هزار درست

داد و ستدی بکن و دل مرا که از غم آسیب دیده خریدار باش، چراکه دل من با همه شکستگی به اندازه صدهزار دل نشکسته می‌ارزد. مصراع دوم تلمیح دارد به حدیث قدسی: أنا عند المنکسرة قلوبهم، من در دل شکسته‌دلان هستم.

درست، در این بیت درست دو معنا دارد:

  • اول مسکوک زر مشهور به اشرفی که به عنوان قیمتی برای دل شکسته‌اش عنوان کرده است.
  • دوم به معنای دل‌هایی که صحیح و سالم است و غم عشق آنها را نشکسته است.

زبان مور به آصف دراز گشت و رواست

که خواجه خاتم جم یاوه کرد و بازنجست

مورچه به آصف بن برخیا گلایه کرد و این گلایه جایز و سزاوار بود چرا که خواجه (آصف که وزیر سلیمان بود) انگشتری حضرت سلیمان را گم کرد و آن را پیدا نکرد.

  • دکتر خطیب رهبر می‌نویسد در این بیت ظاهراً حافظ از خواجه (وزیر شاه) گلایه می‌کند. او زبان مور را استعاره از زبان حافظ و خاتم جم را استعاره از خود شاعر می‌داند که وزیر از او تفقد و دلجویی نکرده است.
  • دکتر غنی تلمیح این بیت را به آن قسمت از داستان سلیمان می‌داند که قبض روح شده بود و همچنان متکی بر عصا ایستاده بود و جن و انس و وحش و طیر همچنان سر در خط او داشتند تا اینکه دیو بزرگ، انگشتر سلیمان (خاتم) را به حیله ربود و بر وحش و طیر حکومت کرد. بعد از یک سال موریانه عصای سلیمان را جوید و سلیمان افتاد و همگان پی بردند که سلیمان مرده بوده است؛ در این هنگام آصف برخیا وزیر سلیمان مورد ملامت مور قرار گرفت که زودتر از مور به این حقیقت پی نبرده بود.
  • خرمشاهی توضیحات دکتر غنی را اشتباه و نتیجه‌ی خلط دو قصه جداگانه می‌داند، چراکه گم شدن انگشتری در زمان حیات سلیمان اتفاق افتاد و چهل روز بود اما جویدن عصای سلیمان توسط موریانه، یکسال بعد از مرگ او بود.

آصَف یا آصِف: آصف بن برخیا، وزیر حضرت سلیمان. برای مطالعه بیشتر به معنی بیت هفتم غزل شماره ۲۵ حافظ «شکوه آصفی و اسب باد و منطق طیر / به باد رفت و از او خواجه هیچ طرف نبست» و همچنین مصراع «حافظ از دولت عشق تو سلیمانی شد» در غزل ۲۴ مراجعه کنید.

خاتم جم: انگشتری حضرت سلیمان. نویسنده برهان قاطع، جم را هم نام سلیمان و هم نام جمشید پادشاه پیشدادی می‌داند. خلط نام و قصه جمشید و سلیمان قرن‌ها قبل از حافظ در ادبیات فارسی سابقه داشته است.

دلا طمع مبر از لطف بی‌نهایت دوست

چو لاف عشق زدی سر بباز چابک و چست

از لطف بی‌حد و حساب دوست ناامید نباش. وقتی که ادعای عاشقی کردی، ثابت‌قدم باش و در این راه تیز، زود و سریع جانت را فدا کن. «طمع بریدن» نومید گشتن و دل برداشتن؛ چنانچه در بیت دوم از غزل شماره ۳۹۲ حافظ آمده است:

از جان طمع بریدن آسان بود ولیکن

از دوستان جانی مشکل توان بریدن

به صدق کوش که خورشید زاید از نفست

که از دروغ سیه روی گشت صبح نخست

راستی ورز تا سخن تو همچون خورشید جهان‌تاب درخشندگی و تأثیر داشته باشد، چراکه بامداد نخستین یا صبح کاذب که به دروغ ادعای روشنی داشت، از تاریکی چهره‌اش سیاه شد و رسوا گشت.

این بیت حسن تعلیل دارد. می‌گوید اگر اهل صدق باشی مثل صبح صادق از نفس تو خورشید پدید می‌آید؛ یعنی کلام تو روشنگر خواهد بود. برعکس صبح کاذب که روسیاه و تاریک (خجل و منفعل) می‌شود.

صبح نخست: صبح کاذب، صبح دروغین و دروغگو؛ بلافاصله به دنبالش اندکی تاریکی عالم را فرا می‌گیرد و سپس صبح صادق طلوع می‌کند. دکتر غنی می‌نویسد: صبح صادق تقریباً یک ساعت و نیم قبل از طلوع آفتاب است و صبح کاذب چند دقیقه‌ای قبل از صبح صادق است.

شدم ز دست تو شیدای کوه و دشت و هنوز

نمی‌کنی به ترحم نطاق سلسله سست

از دست تو و بی‌مهری‌ات واله، مجنون و آواره کوه و بیابان شده‌ام اما هنوز هم از سر دلسوزی قفل زنجیر جفا را نمی‌گشایی و به من توجه نمی‌کنی.

  • نطاق: کمربند، میان‌بند.
  • نطاقِ سلسله: مَجاز از گره و قفل و زنجیر هجران و جفا.

مرنج حافظ و از دلبران حفاظ مجوی

گناه باغ چه باشد چو این گیاه نرست

ای حافظ، آزرده‌خاطر مشو و از زیبایان دلستان وفاداری چشم مدار، وقتی در بوستان دلبری نهال وفا نمی‌روید، باغ چه گناهی دارد؟ مقصود آنکه خوبرویان پیمان‌شکن و جفاکارند و جز این نباید انتظار داشت.

حِفاظ: محافظت بر عهد و پیمان که لازمه‌ی آن داشتن خصیصه وفاداری است.


امیدواریم که از خواندن این غزل لذت و بهره کافی را برده باشید. خوشحال می‌شویم نظرات و خاطرات خود را در مورد غزل بیست و هشت حافظ از بخش دیدگاه‌ها با ما به‌اشتراک بگذارید.

امتیاز نوشته:

میانگین امتیازها: 5 / 5. تعداد آرا: 12

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا