معنی و تفسیر غزل 290 حافظ: دلم رمیده شد و غافلم من درویش

غزل 290 حافظ با مصرع «دلم رمیده شد و غافلم من درویش» آغاز می‌شود. این غزل در اوایل حکومت امیر مبارزالدین، در آن هنگام که شاه ابواسحاق متواری بود سروده شده و حافظ او را شکاری سرگشته خطاب می‌کند. بیت دوم از ابیات عاشقانه مشهور است که معشوق با زیبایی و کمان ابروهایش دل و دین عاشق را برده است. خیال می‌خواهد که دریای عشق را در خود جای دهد اما این خواسته از حد قطره بزرگ‌تر است. شرح کامل معنی و تفسیر غزل 290 را در سایت فال حافظ بخوانید.

توجه: فال و طالع‌بینی جنبه سرگرمی دارد و پیشنهاد نمی‌کنیم بر اساس آن تصمیم بگیرید.

غزل شماره 290 حافظ

دلم رمیده شد و غافلم من درویش

که آن شکاری سرگشته را چه آمد پیش

چو بید بر سر ایمان خویش می‌لرزم

که دل به دست کمان ابروییست کافرکیش

خیال حوصله بحر می‌پزد هیهات

چه‌هاست در سر این قطره محال اندیش

بنازم آن مژه شوخ عافیت کش را

که موج می‌زندش آب نوش بر سر نیش

ز آستین طبیبان هزار خون بچکد

گرم به تجربه دستی نهند بر دل ریش

به کوی میکده گریان و سرفکنده روم

چرا که شرم همی‌آیدم ز حاصل خویش

نه عمر خضر بماند نه ملک اسکندر

نزاع بر سر دنیی دون مکن درویش

بدان کمر نرسد دست هر گدا حافظ

خزانه‌ای به کف آور ز گنج قارون بیش

معنی و تفسیر غزل 290 حافظ

تصمیم‌گیری برایت بسیار سخت شده و بر سر دوراهی مانده‌ای. همه کارها را بر خود سخت گرفته‌ و از انجام دادن آن‌ها ناامید شده‌ای. فکر می‌کنی تا حالا زنده بودنت بی‌خود بوده و تلاش‌هایت هدر رفته و خودت را گول زده‌ای ولی این را بدان که از هرجا شروع کنی بامنفعت است. با تجربه‌ای که به دست آورده‌ای تصمیم بگیر و راهت را انتخاب کن. خدا در این راه به تو کمک می‌کند.

به تعبیر دیگر:

چند وقتی است که از کار دل خود حیران مانده ای و نمی دانی چه باید بکنی. قصد قدم نهادن در راه عشقی را داری که به طرف مقابلت اطمینان کامل نداری و از عاقبت کار خود هراسانی. بدان که مدت عمر محدود و کوتاه است. پس به جای دل مشغولی های کاذب دست به تلاشی وسیع بزن تا به هدف خود برسی، زیرا که برای رسیدن به این نیت، خزانه ای از تلاش و همت لازم است.

نتیجه تفال شما به غزل 290

  • اعتماد خود را از دست داده اید و با تردید به این مساله نگاه می کنید. در درون خود جدایی سخت آغاز کرده اید. ابتدا سعی کنید و به خود متکی باشید و تمام جوانب کار را در نظر بگیرید. آنگاه دست به اقدام بزنید و عجله هم نداشته باشید.
  • به کسی فکر می کنید که از شما دور است و قرار را از شما ربوده. البته می دانم که عشق، چشم و گوش را کور و کر می کند اما باید از قدرت عقل بهره گرفت و با یکی از آشنایان صمیمی حتماً مشورت کنید.
  • این نیت به حصوله و شکیبایی و دقت انجام می گیرد. پس راز دل خود را به هر کسی نگویید چون رقیبان منتظر اقدامات شما هستند.
  • حضرت حافظ در بیت های چهارم، پنجم و نهم می فرماید:من با شرمساری و با اشک چشم به میخانه می روم. زیاد از نتیجه زندگی خود شرمسارم تا این محصول ناچیز را وقف خرابات کنم.زندگی جاوید حضرت خضر پیامبر و سلطنت اسکندر مقدونی هم پایدار نبود. پس باقی و پایدار خداوند است. ای فقیر برای مال دنیا که ارزش ندارد، کشمکش مکن. ای حافظ هر گدا و مسکینی نمی تواند جواهر به دست آورد و کمال یابد. پس گنجی مانند قارون لازم است.حال خود باید نیت خود را تفسیر نمایید.
  • خرید و فروش تفاوتی ندارد. بیمار چندان تفاوتی نمی کند. ملاقات مهمی در پیش دارید و به سفر خوبی خواهید رفت.
  • اگر کاری را شروع کرده اید و می خواهید عاقبت آن نیکو گردد، در ۵ شب متوالی با حضور قلب سوره مبارکه بقره آیه ۲۵۶ تا ۲۶۴ و سوره لقمان آیه ۲۲ تا ۳۰ را با معنی بخوانید.

تعبیر کامل غزل 290 حافظ

دلم رمیده شد و غافلم من درویش

که آن شکاری سرگشته را چه آمد پیش

دلم هراسیده و فرار کرده و من بینوا، از این بی‌خبرم که بر سر این شکار شده سرگردان چه آمده است.

چو بید بر سر ایمان خویش می‌لرزم

که دل به دست کمان ابروییست کافرکیش

بر اثر دلهره از دست دادن ایمان خویش، مانند بید می‌لرزم چرا که دلم در دست یاری کمان ابرو و کافرپیشه افتاده است.

خیال حوصله بحر می‌پزد هیهات

چه‌هاست در سر این قطره محال اندیش

دل من، این باطل‌اندیش بی‌مقدار، اندیشه گنجایش دریا را در سر می‌پروراند. افسوس که چه خیال‌ها در سر دارد.

بنازم آن مژه شوخ عافیت کش را

که موج می‌زندش آب نوش بر سر نیش

مرحبا بر آن مژگان جسور عافیت‌سوز که بر سر هر زخم ناشی از آن، آب حیات موج می‌زند.

ز آستین طبیبان هزار خون بچکد

گرم به تجربه دستی نهند بر دل ریش

اگر اطبا برای معاینه، دستی بر دل مجروحم بگذارند، از آستین آن‌ها خون فراوان جاری خواهد شد.

به کوی میکده گریان و سرفکنده روم

چرا که شرم همی‌آیدم ز حاصل خویش

با گریه و زاری و حالت شرمساری به محله میخانه می‌روم، زیرا از بی‌حاصلی خویش نزد پیر مغان شرمنده و خجلم.

نه عمر خضر بماند نه ملک اسکندر

نزاع بر سر دنیی دون مکن درویش

ای درویش بینوا، بر سر این دنیای پست کشمکش مکن که نه عمر خضر، همیشگی بود و نه پادشاهی اسکندر پایدار است.

بدان کمر نرسد دست هر گدا حافظ

خزانه‌ای به کف آور ز گنج قارون بیش

ای حافظ، دست هر نوای مستمندی به کمر و میان آن یار نمی‌رسد، برای اینکار تحصیل نقدینه‌ای که بیش از گنج قارون باشد لازم است.


امیدواریم که از خواندن این غزل لذت و بهره کافی را برده باشید. خوشحال می‌شویم نظرات و خاطرات خود را در مورد غزل 290 از بخش دیدگاه‌ها با ما به‌اشتراک بگذارید.

امتیاز نوشته:

میانگین امتیازها: 5 / 5. تعداد آرا: 12

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا