معنی و تفسیر غزل 294 حافظ: در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمع

غزل 294 حافظ با مصرع «در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمع» آغاز می‌شود. در این غزل تعابیری وجود دارد که حافظ در این غزل خود را به شمعی تشبیه می‌کند که آنچنان به عشق محبوب خود وفادار است که در میان خوبان به سوختن مشهور شده و در شب‌نشینی‌های ازجان‌گذشتگان و رندان کوی یار شرکت می‌کند. این غزل حاصل کار شعر و شاعری او در عنفوان جوانی و در زمان شاه شیخ ابواسحاق بوده که به استقبال از غزل سلمان ساوجی سروده شده است. شرح کامل معنی و تفسیر غزل 294 را در سایت فال حافظ بخوانید.

توجه: فال و طالع‌بینی جنبه سرگرمی دارد و پیشنهاد نمی‌کنیم بر اساس آن تصمیم بگیرید.

غزل شماره 294 حافظ

در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمع

شب نشین کوی سربازان و رندانم چو شمع

روز و شب خوابم نمی‌آید به چشم غم پرست

بس که در بیماری هجر تو گریانم چو شمع

رشته صبرم به مقراض غمت ببریده شد

همچنان در آتش مهر تو سوزانم چو شمع

گر کمیت اشک گلگونم نبودی گرم رو

کی شدی روشن به گیتی راز پنهانم چو شمع

در میان آب و آتش همچنان سرگرم توست

این دل زار نزار اشک بارانم چو شمع

در شب هجران مرا پروانه وصلی فرست

ور نه از دردت جهانی را بسوزانم چو شمع

بی جمال عالم آرای تو روزم چون شب است

با کمال عشق تو در عین نقصانم چو شمع

کوه صبرم نرم شد چون موم در دست غمت

تا در آب و آتش عشقت گدازانم چو شمع

همچو صبحم یک نفس باقیست با دیدار تو

چهره بنما دلبرا تا جان برافشانم چو شمع

سرفرازم کن شبی از وصل خود ای نازنین

تا منور گردد از دیدارت ایوانم چو شمع

آتش مهر تو را حافظ عجب در سر گرفت

آتش دل کی به آب دیده بنشانم چو شمع

معنی و تفسیر غزل 294 حافظ

برای رسیدن به مراد دلت آرامش خود را از دست داده‌ای تا جایی که همگان به راز دل تو پی برده‌اند. دوست داری او به دیدارت بیاید تا جان تازه بگیری. از فرصت‌های به‌دست آمده استفاده کن. صبر داشته باش، کمی صبر و شکیبایی به‌همراه اراده‌ای قوی، مشکلات و سختی‌ها را برطرف می‌کند.

با کسی که تو را دوست دارد با غرور و تکبر رفتار نکن زیرا در صورت از دست دادن او دچار حسرت و ندامت خواهی شد. به جای گریه و زاری و ناامیدی، از خداوند بخواه تا گره از مشکلاتت باز کند.

به تعبیر دیگر:

نیت و آرزویی در سر داری که با جدیت تمام آن را دنبال می کنی، ولی گاهی در این مسیر دچار شتابزدگی می شوی. صبر و شکیبایی کلید حل مشکلات است. شما در یک قدمی پیروزی ایستاده اید. کافی است از فرصتهای بدست آمده نهایت استفاده را ببرید تا با خیال راحت شاهد پیروزی را در آغوش بکشید.

نتیجه تفال شما به غزل 294

  • حضرت حافظ در بیت های پنجم تا هفتم و آخر می فرماید: اگر اسب سرکش سرخ رنگ من، تند پیمای نبود و بر رخسارم نمی دوید، راز نهان عشق من مانند شمع فاش می شد.
  • دل پریشان من مانند شمع، اشکریزان در میان دریای رنج و آتش بلای عشق تو گرفتار است و لحظه ای از یاد تو بیرون نیست. دور از چهره عالم آرای تو، روز برای من مانند شب سیاه است با اینکه در عشق ورزی به تو کمال یافته ام اما جسم من مانند شمع رو به نقصان است.
  • آتش عشق در سر حافظ افتاد. عجیب که آتش درون را با اشک چشم نمی توانم خاموش کنم. مانند شمع که قادر به این کار نمی باشد.حال خود باید نیت خود را تفسیر نمایید.
  • مقدمات اولیه این کار فراهم شده ولی او فردی ناقلا و زرنگ می باشد که باید شما کاملاً حواستان را جمع کنید.
  • این قدر در فکر این کار نباشید. خود را به دست تقدیر بسپارید و توکل بر خداوند داشته باشید.
  • خرید و فروش تفاوتی ندارد. تغییر مکان زود است. ملاقات مهمی را از دست داده اید. به زودی خبر خوشی از راه دور می رسد.
  • دنیا را به خود سخت نگیرید و دست از لجاجت بردارید. با زبان خوش سخن بگویید زیرا خانواده شما را دوست دارند ولی شما کم لطفی دارید. اگر می خواهید عاقبت این کار زیان بار نباشد، در ۵ شب متوالی با حضور قلب و معنی سوره مبارکه الروم، آیه ۱۰ تا ۱۹ را بخوانید.
  • به پدر و مادر توجه داشته باشید. مسافرت را توصیه می کنم و هدیه ای به زودی دریافت می کنید. همسر یا پدر شما در معامله ای ضرر کرده. بگویید به زودی جبران می شود. صدقه بدهد.

تعبیر کامل غزل 294 حافظ

در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمع

شب نشین کوی سربازان و رندانم چو شمع

در عشق تو مانند شمع در میان خوبان به وفاداری شهرت دارم و چون شمع در کوی عاشقان فداکار و رندان، شب‌نشینی و شب‌زنده‌داری می‌کنم.

روز و شب خوابم نمی‌آید به چشم غم پرست

بس که در بیماری هجر تو گریانم چو شمع

از بس همچون شمع از دیده اشک آتشین روان می‌کنم، روز و شب به چشمانم که غمزده درد عشق است خواب نمی‌آید.

رشته صبرم به مقراض غمت ببریده شد

همچنان در آتش مهر تو سوزانم چو شمع

هرچند ریسمان صبر و شکیبایی من با تیغ قیچی غم تو قطع شده، باز هم در آتش عشق تو، چون شعله شمع لرزان و خندانم.

گر کمیت اشک گلگونم نبودی گرم رو

کی شدی روشن به گیتی راز پنهانم چو شمع

اگر اشک سرخ‌فام من مانند اسبی تندرو جولان نمی‌داد، هرگز راز پنهان سوز عشقم مانند شمع آشکار نمی‌شد.

در میان آب و آتش همچنان سرگرم توست

این دل زار نزار اشک بارانم چو شمع

دل بیمار و خسته‌ام که اشک می‌ریزد در میان اشک و آه هنوز مشغول فکر کردن به تو و سرگرم عشق توست.

در شب هجران مرا پروانه وصلی فرست

ور نه از دردت جهانی را بسوزانم چو شمع

در شب دوری و فراق به من اجازه وصال بده وگرنه مانند شمع جهان را از درد عشقت می‌سوزانم.

بی جمال عالم آرای تو روزم چون شب است

با کمال عشق تو در عین نقصانم چو شمع

روز من بدون چهره جهان‌آرای آفتاب‌مانند تو همچون شب تار است و با آن که در عشقت به مرحله کمال رسیده‌ام، مانند شمع در حال گداختن و کاستن به سر می‌برم.

کوه صبرم نرم شد چون موم در دست غمت

تا در آب و آتش عشقت گدازانم چو شمع

صبر من همچون کوهی محکم بود، اما از آن زمان که عاشقت شده‌ام، غم دوری از تو همچون دستی صبرم را مثل موم نرم کرد. یعنی عشقت صبر را از من گرفت.

همچو صبحم یک نفس باقیست با دیدار تو

چهره بنما دلبرا تا جان برافشانم چو شمع

مانند شمع سحری تا برآمدن صبح، در من یک نفس باقی مانده است رخسار نشان بده تا شمع‌سان دست از جان بکشم.

سرفرازم کن شبی از وصل خود ای نازنین

تا منور گردد از دیدارت ایوانم چو شمع

ای معشوق ظریف و لطیف، یک شب مرا از وصال خود مفتخر نما تا ایوان خانه‌ام از ملاقات تو مانند شمع روشن گردد.

آتش مهر تو را حافظ عجب در سر گرفت

آتش دل کی به آب دیده بنشانم چو شمع

حافظ آتش عشق تو را با میل و رغبت در دل خود جای داده و این آتش دل را مانند شمع که از این کار عاجز است، نمی‌توانم با اشک چشمانم فرو نشانم.


امیدواریم که از خواندن این غزل لذت و بهره کافی را برده باشید. خوشحال می‌شویم نظرات و خاطرات خود را در مورد غزل 294 از بخش دیدگاه‌ها با ما به‌اشتراک بگذارید.

امتیاز نوشته:

میانگین امتیازها: 5 / 5. تعداد آرا: 12

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا