معنی و تفسیر غزل 308 حافظ: ای رخت چون خلد و لعلت سلسبیل

غزل 308 حافظ با مصرع «ای رخت چون خلد و لعلت سلسبیل» آغاز می‌شود. در این غزل تعابیری وجود دارد که در ستایش محبوب سروده شده و پس از تمجید، می‌گوید از عشق یار می‌سوزد. این غزل احتمالا در استقبال از قصیده ادیب صابر در مدح شاه خوارزمشاه با مطلع «ای رود تو چو خلد و لب تو چو سلسبیل» سروده شده است، هرچند برخی شارحان آن را در استقبال غزل شاه شجاع با مطلع «ای به کام عاشقان حسنت جمیل» می‌دانند. شرح کامل معنی و تفسیر غزل 308 را در سایت فال حافظ بخوانید.

توجه: فال و طالع‌بینی جنبه سرگرمی دارد و پیشنهاد نمی‌کنیم بر اساس آن تصمیم بگیرید.

غزل شماره 308 حافظ

ای رخت چون خلد و لعلت سلسبیل

سلسبیلت کرده جان و دل سبیل

سبزپوشان خطت بر گرد لب

همچو مورانند گرد سلسبیل

ناوک چشم تو در هر گوشه‌ای

همچو من افتاده دارد صد قتیل

یا رب این آتش که در جان من است

سرد کن زان سان که کردی بر خلیل

من نمی‌یابم مجال ای دوستان

گر چه دارد او جمالی بس جمیل

پای ما لنگ است و منزل بس دراز

دست ما کوتاه و خرما بر نخیل

حافظ از سرپنجهٔ عشق نگار

همچو مور افتاده شد در پای پیل

شاه عالم را بقا و عز و ناز

باد و هر چیزی که باشد زین قبیل

معنی و تفسیر غزل 308 حافظ

عشقی سوزان در قلب تو خانه کرده است و در این راه رقیبانی نیز داری. شاهد هدف و مقصود از تو دور است، پس برای رسیدن به آن بایستی تلاش کنی و تحمل جدایی را داشته باشی، ممکن است در این راه تحقیر بشوی اما هرگز ناامید مشو و با پشتکار فراوان به راهت ادامه بده. برای رسیدن به کسی که او را دوست داری باید صداقت و صبر داشته باشی. از خداوند بخواه که طاقت تحمل عشق را به تو بدهد و قلب تو را آرام سازد.

به تعبیر دیگر:

آتش سوزنده عشقی را در دل داری که قدرت تحمل آن را از خدا می خواهی اما برای رسیدن به آن، مقدمات بسیاری لازم است که تو آنها را در اختیار نداری، اما با کمی تلاش و کوشش و با توسل به خدا و با استفاده از همین امکانات محدودی که در اختیار داری، می توانی این مقدمات را فراهم نمایی.

نتیجه تفال شما به غزل 308

  • آتشی در افتاده که جان و جسم شما را می سوزاند. از خداوند می خواهی که آن را سرد کند. همان طوری که آتش را بر حضرت ابراهیم (ع) سرد فرمود.
  • سعی کن بی تابی نکنی و طاقت و شکیبایی را از دست ندهی چون این نیت بسیار اهمیت دارد و باید رنج را تحمل کنی. بدان که در حال امتحان هستی. جانان دور است. پس نه پایت به منزلش می رسد، نه دستت جر اینکه صبر کنی. با تلاش و کوشش و توکل بر خدا انجام این نیت امکان پذیر است و لاغیر.
  • تا کنون چندین بار به تو نارو زده اند. چرا از لجبازی دست بر نمی داری؟ یکدندگی هم حد و اندازه ای دارد. اکنون که عاقل شده ای، از نیروی صبر و شکیبایی کمک بگیر و با اندیشه و تفکر عمل کن. زیرا به نیروی بازو، ثروت و منازعه در این راه اثری ندارد. پندی دوستانه برایت دارم. کارهایی که انجام می دهید بی غرض و با تقوی و حسن نیت باشد.
  • برای دولتمند شدن، خود را زحمت نده زیرا دولتمندی بال هایی دارد که مثل عقاب در آسمان می پرد. شما نیز اگر می خواهید دولتمند شوید، با نیروی ایمان، اعتقاد و توکل عمل کنید. زیرا هر که شریعت را ترک کند و یا ایمان خود را ضعیف سازد، در حقیقت شرارت و شرور را می ستاید اما هر که شریعت را نگاه دارد، از شرور و بدی نفرت دارد.
  • اگر می خواهید عاقبت و سرانجام این کار نیکو شود، در ۶ شب متوالی با حضور قلب و معنی، سوره مبارکه یونس، آیه ۱۰ تا ۱۶ را بخوانید. موبایل و اینترنت اگر چه اطلاعات مفیدی به شما می دهند ولی مواظب باشید گمراه نشوید.

تعبیر کامل غزل 308 حافظ

ای رخت چون خلد و لعلت سلسبیل

سلسبیلت کرده جان و دل سبیل

ای آن که رویت مانند بهشت و لب لعلت مثل چشمه سلسبیل است. چشمه سلسبیل بهشت، جان و دل خود را در راه تو به رایگان هدیه کرده است.

سبزپوشان خطت بر گرد لب

همچو مورانند گرد سلسبیل

مو‌های نورسته سبزفام گِرد لب تو مانند فرشتگان سبزپوش اطراف چشمه سلسبیل بهشت‌اند.

ناوک چشم تو در هر گوشه‌ای

همچو من افتاده دارد صد قتیل

تیر مژگان چشم تو، در هر گوشه صد کُشته همچون من، افتاده دارد.

یا رب این آتش که در جان من است

سرد کن زان سان که کردی بر خلیل

پروردگارا، همانطور که بر ابراهیم خلیل آتش را سرد و گلستان کردی، این آتش را که در جان من افتاده است سرد کن.

من نمی‌یابم مجال ای دوستان

گر چه دارد او جمالی بس جمیل

ای رفیقان و همراهان، هرچند او چهره‌ای بسیار زیبا دارد، من فرصت مناسب پیدا نمی‌کنم که نظربازی کنم.

پای ما لنگ است و منزل بس دراز

دست ما کوتاه و خرما بر نخیل

راه رسیدن به سر منزل مقصود بسیار طولانی و پای راهوار ما لنگ است. دست ما کوتاه و خرما بر بالای نخل بلند قرار دارد.

حافظ از سرپنجهٔ عشق نگار

همچو مور افتاده شد در پای پیل

حافظ در اثر زور سرپنجه عشق معشوق، مانند مورچه‌ای در زیر پای فیل افتاده و ناتوان شد.

شاه عالم را بقا و عز و ناز

باد و هر چیزی که باشد زین قبیل

برای پادشاه جهان، بقای عمر، عزت و افتخار و هرچه از این‌گونه نعمت‌ها موجود است برقرار باد.


امیدواریم که از خواندن این غزل لذت و بهره کافی را برده باشید. خوشحال می‌شویم نظرات و خاطرات خود را در مورد غزل 308 از بخش دیدگاه‌ها با ما به‌اشتراک بگذارید.

امتیاز نوشته:

میانگین امتیازها: 5 / 5. تعداد آرا: 12

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا