معنی و تفسیر غزل 332 حافظ: مزن بر دل ز نوک غمزه تیرم

غزل 332 حافظ با مصرع «مزن بر دل ز نوک غمزه تیرم» آغاز می‌شود. در این غزل تعابیری وجود دارد که حافظ به زاهد می‌گوید که مرا آن‌گونه که کودکان را فریب می‌دهند، به وعده نعمت‌های بهشت فریب مده. آنچنان دوست را در نظر دارم که حتی خود را فراموش کرده‌ام و مذهب رندی و خوشباشی برگزیده‌ام. این غزل یکی دو سال قبل از فوت شاعر، در زمان شاه زین العابدین سروده شده و در آن به فرا رسیدن زمان ارتحال خود اشاره واضح دارد. شرح کامل معنی و تفسیر غزل 332 را در سایت فال حافظ بخوانید.

توجه: فال و طالع‌بینی جنبه سرگرمی دارد و پیشنهاد نمی‌کنیم بر اساس آن تصمیم بگیرید.

غزل شماره 332 حافظ

مزن بر دل ز نوک غمزه تیرم

که پیش چشم بیمارت بمیرم

نصاب حسن در حد کمال است

زکاتم ده که مسکین و فقیرم

چو طفلان تا کی ای زاهد فریبی

به سیب بوستان و شهد و شیرم

چنان پر شد فضای سینه از دوست

که فکر خویش گم شد از ضمیرم

قدح پر کن که من در دولت عشق

جوان بخت جهانم گر چه پیرم

قراری بسته‌ام با می فروشان

که روز غم به جز ساغر نگیرم

مبادا جز حساب مطرب و می

اگر نقشی کشد کلک دبیرم

در این غوغا که کس کس را نپرسد

من از پیر مغان منت پذیرم

خوشا آن دم کز استغنای مستی

فراغت باشد از شاه و وزیرم

من آن مرغم که هر شام و سحرگاه

ز بام عرش می‌آید صفیرم

چو حافظ گنج او در سینه دارم

اگر چه مدعی بیند حقیرم

معنی و تفسیر غزل 332 حافظ

مدتی است که غم و غصه بر زندگی تو سایه افکنده است و تو با رضایت خاطر به این اندوه تن داده‌ای و تنها دلخوشی‌ات حضور شخصی در زندگی توست. به خود و تصمیماتی که می‌گیری اطمینان داشته باش و بر اساس آن‌ها عمل کن.

سست اراده و ضعیف مباش که بهترین یار و یاور برای تو در این زمان عزم راسخ و اراده قوی است. تا به کسی اعتماد نکرده‌ای با او درد دل نکن. آفتاب صبح امید در حال طلوع است. تو در قلب خویش خدا را داری و ارزشت بیشتر از آن است که به درگاه دیگران روی آوری. بی‌نیازی از دیگران راهی برای پرورش عزت نفس است، آن را فراموش مکن.

به تعبیر دیگر:

رفاقت گرچه نعمتی است الهی اما افراط در این راه و فریب هرکس را خوردن عاقلانه نیست. تو که انسانی متواضع، مهربان و پاک هستی بهتر آنست در این مورد دقت بیشتری کنی و بدان هرکه خدا با اوست از همه کس و همه چیز بی نیاز است. مهر الهی را در دل خود پرورش بده تا در عین فقر و حقارت به بزرگی برسی.

نتیجه تفال شما به غزل 332

  • حضرت حافظ در بیت های اول، دوم و آخر می فرماید: با نوک تیز ناز و کرشمه، دلم را مجروح نکن زیرا من در برابر چشم خمار تو جان فدا می کنم. پس نیازی به تیر زدن نمی باشد.
  • سرمایه زیبایی تو به حد کمال و تمام رسیده بطوری که لازم است زکات آن را بپردازی زیرا هر چیزی زکاتی دارد. پس زکات زیبایی خود را به این بیچاره و مسکین بپرداز. همچون حافظ گنج عشق یار را در دل پنهان کرده ام. اگر چه دشمن من را کوچک و حقیر بداند. حال خود باید نیت خود را تفسیر نمایید.
  • این اندیشه، فکر و نیت، شبانه روز، همراه و همگام شما می باشد. شما شخصی با صداقت و مهربان می باشید اما او سیاستمدار است و با تفکر عمل می کند. عشق هم تفکر زیاد را نمی پسندد. به هر صورت، چاره شما در صبر و شکیبایی است تا او از تردید خارج شود.
  • کارهای او از روی عمد می باشد چون می خواهد شما را امتحان کند. پس شما بسیار مواظب باشید و از روی حوصله، دقت و محبت کار کنید.
  • مسافرتی خوش در پیش دارید. پدر یا همسرتان مشغول معامله ایست که برایش سود آور است اما به او گوشزد کنید که مواظب اطراف کار باشد. بیمار شفا نمی یابد. شما بر اثر سرعت عمل و دقت از رقیبان خود پیشی خواهید گرفت.
  • به یکی از مشاهد متبرکه بروید و نذر خود را ادا کنید. یکی از بستگان سخت به شما نیازمند است. به او توجه کنید که دعایش در حق شما موثر است.

تعبیر کامل غزل 332 حافظ

مزن بر دل ز نوک غمزه تیرم

که پیش چشم بیمارت بمیرم

از نوک مژگان، تیر عشوه بر دلم مزن که در برابر چشمان بیمارت می‌میرم.

نصاب حسن در حد کمال است

زکاتم ده که مسکین و فقیرم

میزان زیبایی تو به سرحدّ کمال خود رسیده یعنی و بر آن زکات تعلق می‌گیرد؛ سهم زکات مرا بده، چرا که من درویش و بی‌نوا هستم.

چو طفلان تا کی ای زاهد فریبی

به سیب بوستان و شهد و شیرم

ای عابد، تا چه وقت می‌خواهی مرا مثل کودکان به سیب بهشت و جوی عسل و شیر یعنی وعده‌های نسیه بهشتی گول بزنی؟

چنان پر شد فضای سینه از دوست

که فکر خویش گم شد از ضمیرم

آنچنان فراخنای معنوی سینه و دلم از خیال دوست پُر شده که به خودم فکر نمی‌کنم.

قدح پر کن که من در دولت عشق

جوان بخت جهانم گر چه پیرم

جام مرا از شراب لبریز کن هرچند به ظاهر پیر و فرتوت به نظر می‌رسم، در دستگاه عشق، یکی از خوشبختان و جوانبختان روزگار هستم.

قراری بسته‌ام با می فروشان

که روز غم به جز ساغر نگیرم

من با جماعت شراب‌فروش پیمان بسته‌ام که هنگام اندوه به چیز دیگری جز پیاله شراب متوسل نشوم.

مبادا جز حساب مطرب و می

اگر نقشی کشد کلک دبیرم

هرگز مباشد آنکه قلم محاسب، برای من جز حساب نوازنده و شراب، حرف و رقم دیگری در دفتر مطالبات خودش ثبت کند.

در این غوغا که کس کس را نپرسد

من از پیر مغان منت پذیرم

در این دوره و زمانه پرآشوب که کسی در پی پرسش حال دیگری نیست، من شرمنده و رهین منت پیر مغان هستم که مرا از یاد نبرده است.

خوشا آن دم کز استغنای مستی

فراغت باشد از شاه و وزیرم

چه خوش است آن حالت بی نیازی که در پی مستی به دست می‌دهد و از شاه و وزیر مرا بی‌نیاز می‌کند.

من آن مرغم که هر شام و سحرگاه

ز بام عرش می‌آید صفیرم

من آن پرنده بهشتی هستم که هر شب و سحر از بام عرش صوت آواز من بلند می‌شود.

چو حافظ گنج او در سینه دارم

اگر چه مدعی بیند حقیرم

من مانند حافظ گنج عشق الهی را در سینه خود محفوظ دارم هرچند دشمن بدخواه، مرا خُرد و کوچک بشمارد.


امیدواریم که از خواندن این غزل لذت و بهره کافی را برده باشید. خوشحال می‌شویم نظرات و خاطرات خود را در مورد غزل 332 از بخش دیدگاه‌ها با ما به‌اشتراک بگذارید.

امتیاز نوشته:

میانگین امتیازها: 5 / 5. تعداد آرا: 12

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا