معنی و تفسیر غزل 341 حافظ: گر من از سرزنش مدعیان اندیشم

غزل 341 حافظ با مصرع «گر من از سرزنش مدعیان اندیشم» آغاز می‌شود. در این غزل تعابیری وجود دارد که حافظ می‌گوید در رندی از سرزنش دشمنان نمی‌ترسم و راه و روش خودم را تغییر نمی‌دهم، زاهدان تازه به دوران رسیده در آغاز راه رندی هستند، من دیگر در این راه بدنام شده‌ام و به آخر خط رسیده‌ام. این غزل در اوایل حکومت امیر مبارزالدین سروده شده و حافظ که یکی از طرفداران حکومت گذشته بوده ایام سختی را سپری می‌کرده است. شرح کامل معنی و تفسیر غزل 341 را در سایت فال حافظ بخوانید.

توجه: فال و طالع‌بینی جنبه سرگرمی دارد و پیشنهاد نمی‌کنیم بر اساس آن تصمیم بگیرید.

غزل شماره 341 حافظ

گر من از سرزنش مدعیان اندیشم

شیوه مستی و رندی نرود از پیشم

زهد رندان نوآموخته راهی بدهیست

من که بدنام جهانم چه صلاح اندیشم

شاه شوریده سران خوان من بی‌سامان را

زان که در کم خردی از همه عالم بیشم

بر جبین نقش کن از خون دل من خالی

تا بدانند که قربان تو کافرکیشم

اعتقادی بنما و بگذر بهر خدا

تا در این خرقه ندانی که چه نادرویشم

شعر خونبار من ای باد بدان یار رسان

که ز مژگان سیه بر رگ جان زد نیشم

من اگر باده خورم ور نه چه کارم با کس

حافظ راز خود و عارف وقت خویشم

معنی و تفسیر غزل 341 حافظ

عده‌ای قصد منحرف کردن تو را از مسیری که در آن قدم گذاشته‌ای دارند. هربار با سرزنش کردنت و عاقبت بی‌سرانجام خواندن کار، تو را ناامید می‌کنند. خودت هم بر سر دوراهی مانده‌ای و بی سر و سامان هستی. فکرت کار نمی‌کند.

همه چیز را به خدا بسپار. او بر همه چیز واقف است، همه چیز را درست می‌کند و التیام دهنده دل پر از درد توست. اگر برخی خواستند سر از کار تو دربیاورند، تو راز خودت را از دیگران بپوشان و قدر اوقات زندگی‌ات را بدان، همین دو برای موفقیتت کافیست.

به تعبیر دیگر:

زمانی که انسان به صحت کار خود ایمان دارد، نباید اعتنایی به سرزنش ها و طعنه های نادانان کند. تو که به راهی که انتخاب کرده ای، اعتقاد داری نباید با حرف مردم از راه خود بازگردی، به راه خود ادامه بده و از خدا یاری بخواه زیرا او از احوال همه بندگان خود آگاه است و محرم اسرار آنهاست.

نتیجه تفال شما به غزل 341

  • حضرت حافظ در بیت های پنجم تا هفتم می فرماید: ارادتی و محبتی نشان بده و برای رضای خدا اندکی تامل کن و کنجکاوی نکن زیرا بالاخره پی می بری که من تا چه اندازه از عالم درویشی بی خبرم. ای باد صبا، این شعر که برخاسته از خون دلم است، به سوی یار ببر و پیغام دل من را برسان زیرا مژگان سیاه یار، چنان تیز است که بر ته قلبم خورده و مجروح محبوبم کرده است.
  • من اگر شراب می خورم یا نمی خورم، کاری با دیگران ندارم. من که به کسی آزار نمی رسانم و راز میگساری را پنهان کرده ام. پس من شناسای وقت خود و راز خود می باشم و عیش را از دست نمی دهم. حال خود باید نیت خود را تفسیر نمایید.
  • کار شما درست است ولی قدری تند و خشن عمل می کنید و عجله دارید. از سخن دیگران ناراحت نشوید. بسیار مفید است که با شخصی با تجربه و عالم مشورت کنید و به سخنان وی توجه نمایید. از حرف مردم عامی ناراحتی نشوید و به کار خود ادامه دهید که اگر تلاش، کوشش و دقت را همراه سازید، بر رقیبان پیروز می شوید. موفقیت در چند قدمی قرار می گیرد. پس بر خداوند توکل کنید و راز خود را به کسی نگویید.
  • اگر دیگران می گویند این کار فایده ای ندارد و موفق نمی شوید، بدین جهت می باشد اولاً خودخواهی شما موجب شده که به سخنان خیراندیشان توجه نکنید ثانیاً تردید و وسواس شما را مشاهده می کنند. بنابراین از هم اکنون با اراده ای قوی و مصمم گام بردارید. حتماً موفق می شوید.
  • شخصی در کمین فریب همسر یا مادر شماست. به او بگویید با او معامله نکند. از طرفی به زودی خوابی خوش خواهید دید.
  • روح های کوچک به آب حوض می مانند که با کوچکترین حادثه آلوده می شوند و روح های بزرگ به دریا می مانند که همه چیز آلوده را در خویش پاک می کنند. به شما تبریک می گویم. روحی بزرگ داری.

تعبیر کامل غزل 341 حافظ

گر من از سرزنش مدعیان اندیشم

شیوه مستی و رندی نرود از پیشم

اگر من از ملامت بی‌مایگانی که ادعای فهم می‌کنند، ترس و واهمه داشته باشم، نمی‌توانم به راه و روش بی‌خیالی و بی‌پروایی ادامه بدهم.

زهد رندان نوآموخته راهی بدهیست

من که بدنام جهانم چه صلاح اندیشم

اگر از رندان تازه‌کار زهد و پرهیزکاری دیده شود چندان عیبی ندارد، اما مصلحت‌اندیشی و تظاهر به زهد من که در دنیا رسوا هستم، چه معنی دارد؟

شاه شوریده سران خوان من بی‌سامان را

زان که در کم خردی از همه عالم بیشم

منِ قلندر را سلطان و سرکرده شوریده‌سر‌ها و شیدایان بدان چرا که در نادانی و کم‌عقلی از همه مردم دنیا جلوترم.

بر جبین نقش کن از خون دل من خالی

تا بدانند که قربان تو کافرکیشم

از خون دل من خال و علامتی بر پیشانی خود بگذار تا همه مردم بدانند که من قربانی تو نامهربان بی‌رحم شده‌ام.

اعتقادی بنما و بگذر بهر خدا

تا در این خرقه ندانی که چه نادرویشم

برای خاطر خدا فقط گرایشی نشان بده و نزد من درنگ و کنجکاوی مکن تا پی نبری که من که لباس عابدان را پوشیده‌ام چه‌قدر از عالم درویشی به دور هستم.

شعر خونبار من ای باد بدان یار رسان

که ز مژگان سیه بر رگ جان زد نیشم

ای باد صبا، شعر خونبار مرا به آن محبوبی که با مژگان سیاه خود رگ حیات مرا مجروح و آزرده ساخت برسان.

من اگر باده خورم ور نه چه کارم با کس

حافظ راز خود و عارف وقت خویشم

اگر من شراب بنوشم یا ننوشم به کار کسی کاری ندارم؛ نگهدار اسرار باده‌نوشی‌ام و شناسای قدرِ وقت خودم هستم.


امیدواریم که از خواندن این غزل لذت و بهره کافی را برده باشید. خوشحال می‌شویم نظرات و خاطرات خود را در مورد غزل 341 از بخش دیدگاه‌ها با ما به‌اشتراک بگذارید.

امتیاز نوشته:

میانگین امتیازها: 5 / 5. تعداد آرا: 12

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا