معنی و تفسیر غزل 413 حافظ: خط عذار یار که بگرفت ماه از او

غزل 413 حافظ با مصرع «خط عذار یار که بگرفت ماه از او» آغاز می‌شود. در این غزل تعابیری وجود دارد که خط عِذار یا همان موهای گرداگرد چهره ممدوح که ماهِ چهره او را در بر گرفته و باعث ماه‌گرفتگی در آسمان شده است، حلقه‌ای زیباست ولیکن هرکس در دام آن افتاد، دیگر نمی‌تواند رها شود. این غزل در اوایل سلطنت شاه زین العابدین سروده شده و شاعر از این نوجوانی که به تازگی عذارش دمیده است از خط سبز و عذار او صحبت می‌کند. شرح کامل معنی و تفسیر غزل 413 را در سایت فال حافظ بخوانید.

توجه: فال و طالع‌بینی جنبه سرگرمی دارد و پیشنهاد نمی‌کنیم بر اساس آن تصمیم بگیرید.

غزل شماره 413 حافظ

خط عذار یار که بگرفت ماه از او

خوش حلقه‌ایست لیک به در نیست راه از او

ابروی دوست گوشه محراب دولت است

آن جا بمال چهره و حاجت بخواه از او

ای جرعه نوش مجلس جم سینه پاک دار

کآیینه‌ایست جام جهان بین که آه از او

کردار اهل صومعه‌ام کرد می پرست

این دود بین که نامه من شد سیاه از او

سلطان غم هر آن چه تواند بگو بکن

من برده‌ام به باده فروشان پناه از او

ساقی چراغ می به ره آفتاب دار

گو برفروز مشعله صبحگاه از او

آبی به روزنامه اعمال ما فشان

باشد توان سترد حروف گناه از او

حافظ که ساز مطرب عشاق ساز کرد

خالی مباد عرصه این بزمگاه از او

آیا در این خیال که دارد گدای شهر

روزی بود که یاد کند پادشاه از او

معنی و تفسیر غزل 413 حافظ

حاجتی در دل داری و در آرزوی دست یافتن به آن هستی؛ برای برطرف شدن مشکلات و گشایش در کارهایت از دوستان نزدیک خودت کمک بگیر، هرچند که می‌ترسی آنها دست رد به سینه تو بزنند. اخلاق و رفتار پسندیده اعتبار تو را صد چندان نموده است.

از شر شیطان به خدا پناه ببر که راه پیشرفت برایت باز است. تعلل جایز نیست؛ بسم‌الله بگو و در مسیر آینده قدم بگذار و از یاد خدا غافل مشو. با انجام کارهای خیر، آبی بر روی نامه اعمال خود بریز تا گناهان آن پاک شوند.

به تعبیر دیگر:

حاجتی در دل داری که در آرزوی دست یافتن به آن هستی، اما این حاجت چون آرزویی برای تو دست نیافتنی می نماید. دل خود را از زنگارها پاک کن و خود را به دست خدا بسپار و تنها از او کمک بخواه که فقط در این صورت است که به آرزوی خود خواهی رسید. سعی کن با انجام کارهای خیر و ثواب، نامه اعمال خود را از گناهان پاک کنی.

نتیجه تفال شما به غزل 413

  • حضرت حافظ در بیت های هفتم تا نهم می فرماید: ای ساقی بر کارنامه کردار ناروای ما، آب باده را بپاش که نقش و خط گناه ما را پاک کند.
  • عجبا روزی می شود که پادشاه به این اندیشه افتد که در این شهر گدایی هست و یادی از او کند. حافظ که ساز رامشگر عاشقان را کوک می کند و به صدا در می آورد، هرگز این میدان و محفل از وجودش خالی مباد. حال خود باید نیت خود را تفسیر نمایید.
  • همای خوشبختی و سعادت بر بام منزل شما آشیان گرفته است. پس توجه کنید که آن را به پرواز در نیاورید. زندگی بسیار خوبی خواهید داشت.
  • مواظب باشید که راز دلتان را با کسی نگویید. بلکه با شخصی آگاه و استاد مشورت کنید و با اطرافیان با مهر و محبت رفتار کنید. دعا نموده و نذر خود را ادا کنید که گشایش است.
  • سه چیز موجب نجات و رستگاری است: ترس از خداوند در آشکار و نهان، اقتصاد و میانه روی در نیازمندی و بی نیازی، سخن به حق گفتن در خوش و ناخوشی.
  • در آینده زندگی شما بسیار با رونق می شود. با همسر خود مهربان باشید و نسبت به کسی سوءظن نداشته باشید. پدر و مادر را محبت کنید. همیشه به یاد خداوند باشید.
  • او تردستی ماهر است که نقش خود را خوب بازی می کند. پس ضروری است شما نیز با کیاست و سیاست عمل کنید.
  • او به مادر و خواهرش می گوید که خانواده شما در پریشانی و اضطراب قرار دارد. شما به خانوده خود اطمینان دهید که ناراحت نشوند و بدین وسیله حیله او را خنثی کنید. آینده حتماً متعلق به شماست و چندان نگرانی که شما فکر می کنید، نمی باشد.

تعبیر کامل غزل 413 حافظ

خط عذار یار که بگرفت ماه از او

خوش حلقه‌ایست لیک به در نیست راه از او

خط سبز چهره یار که ماه از دیدن آن از رشک تیره‌گون شد، دایره‌ای زیباست، اما راهی برای رهایی از آن وجود ندارد.

ابروی دوست گوشه محراب دولت است

آن جا بمال چهره و حاجت بخواه از او

ابروی دوست زاویه محراب نیکبختی و اقبال است. چهره خود بدان بسای و نیاز خود را از آن بخواه.

ای جرعه نوش مجلس جم سینه پاک دار

کآیینه‌ایست جام جهان بین که آه از او

ای باده‌نوش مجلس جمشیدشاه، دل را از پندار بد به دور دار، زیرا جام جهان‌بین جمشید، مانند آیینه‌ای است که از روشن ضمیری آن در شگفتم.

کردار اهل صومعه‌ام کرد می پرست

این دود بین که نامه من شد سیاه از او

رفتار صوفیان اهل خانقاه مرا به باده‌نوشی واداشت، دود سیاه درون تیره آن‌ها را ببین که در اثر آن نامه اعمال من به سبب باده‌نوشی سیاه شد.

سلطان غم هر آن چه تواند بگو بکن

من برده‌ام به باده فروشان پناه از او

به پادشاه غصه بگو هر کار از دستش بر‌می‌آید بکند که من از دست او به باده‌فروشان پناه برده‌ام یعنی به‌خاطر پناه بردن به شراب غم و غصه نمی‌تواند به من آسیب برساند.

ساقی چراغ می به ره آفتاب دار

گو برفروز مشعله صبحگاه از او

ای ساقی، چراغ باده را فرا راه خورشید نگاهدار و به خورشید بگو که مشعل صبح را از نور این چراغ برافروزد. در این بیت چراغ می اضافه تشبیهی است. شراب به چراغی تشبیه شده که حتی از خورشید نیز درخشان‌تر است.

آبی به روزنامه اعمال ما فشان

باشد توان سترد حروف گناه از او

از شراب، آبی بر روی نامه اعمال روزانه ما بپاش، شاید بتوان نقش گناه را از آن زدود.

حافظ که ساز مطرب عشاق ساز کرد

خالی مباد عرصه این بزمگاه از او

حافظ که ساز رامشگر عاشقان را به نوا درآورد، امیدوارم هرگز جایش در ساحت این مجلس بزم خالی نباشد.

آیا در این خیال که دارد گدای شهر

روزی بود که یاد کند پادشاه از او

آیا ممکن است که روزی پادشاه از این گدای شهر یعنی حافظ با این خیال‌هایی که در سر دارد یادی کند؟


امیدواریم که از خواندن این غزل لذت و بهره کافی را برده باشید. خوشحال می‌شویم نظرات و خاطرات خود را در مورد غزل 413 از بخش دیدگاه‌ها با ما به‌اشتراک بگذارید.

امتیاز نوشته:

میانگین امتیازها: 5 / 5. تعداد آرا: 12

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا