معنی و تفسیر غزل 48 حافظ: صوفی از پرتو می راز نهانی دانست

غزل چهل و هشتم حافظ با مصرع «صوفی از پرتو می راز نهانی دانست» آغاز می‌شود. در این غزل تعابیری وجود دارد که حافظ بیان می‌کند که شاعر می‌خواهد همه سرمایه فضل و کمال و معلومات رقیب خود را به حساب می و شراب بگذارد و خود را از او افضل بداند. او می‌گوید سواد و تحصیلات دلیل دانستن معانی و فهم نیست و در انتها آصف ثانی را می‌ستاید. شرح کامل معنی و تفسیر غزل 48 حافظ را در سایت فال حافظ بخوانید.

توجه: فال و طالع‌بینی جنبه سرگرمی دارد و پیشنهاد نمی‌کنیم بر اساس آن تصمیم بگیرید.

غزل شماره چهل و هشتم حافظ

صوفی از پرتو می راز نهانی دانست

گوهر هر کس از این لعل توانی دانست

قدر مجموعه گل مرغ سحر داند و بس

که نه هر کو ورقی خواند معانی دانست

عرضه کردم دو جهان بر دل کارافتاده

بجز از عشق تو باقی همه فانی دانست

آن شد اکنون که ز ابنای عوام اندیشم

محتسب نیز در این عیش نهانی دانست

دلبر آسایش ما مصلحت وقت ندید

ور نه از جانب ما دل نگرانی دانست

سنگ و گل را کند از یمن نظر لعل و عقیق

هر که قدر نفس باد یمانی دانست

ای که از دفتر عقل آیت عشق آموزی

ترسم این نکته به تحقیق ندانی دانست

می بیاور که ننازد به گل باغ جهان

هر که غارتگری باد خزانی دانست

حافظ این گوهر منظوم که از طبع انگیخت

ز اثر تربیت آصف ثانی دانست

معنی و تفسیر غزل 48 حافظ

دل به یاری بندگان دنیا مبند که فقط خدا می‌تواند حاجت تو را برآورده کند. از یاد خدا در راه رسیدن به مقصودت غافل مشو. استفاده از عقل و ایمان همزمان می‌تواند در پیشرفت زندگی‌ات نقش بسزایی داشته باشد؛ بنابراین از هر دو بهره بگیر.

به تعبیر دیگر:

شخصیت و فطرت هر کسی از اعمال و رفتارش عیان می گردد و قدر زر را زرگر می شناسد و بس. هر چیزی در جهان فانی و گذری است الا عشق، کار نیک و نام نیک. اگر فعلا گشایشی در کار خود نمی بینی، مصلحت تو در آن نیست وگرنه خدا از حال هیچ کدام از بندگانش غافل نیست. به خدا و ائمه اطهار توسل کن تا به آنچه در نظر داری دست یابی.

نتیجه تفال شما به غزل 48 حافظ

  • آفرین، مرحبا، جهان بر وفق مرادتان می شود و همه چیز در اختیار شما قرار می گیرد. پس هیچ ترس و واهمه ای به دل راه نده. بلکه دل را قوی و اراده را محکم و نیت را جزم و قطعی کن. تردیدهای راه چون رشته هایی دور ذهن شما را احاطه کرده است. هم اکنون دور بریز زیرا جلوی فعالیت و تلاش شما را می گیرد. جای هیچ گونه نگرانی نیست. نیت شما روشن و قابل اجرا می باشد. بر خدا توکل کن.
  • همین هفته به یکی از مشاهد متبرکه برو. نذر خود را ادا کن و با خلوص نیت دو رکعت نماز شکر بجای بیاور که جهان بر وفق مراد شد.
  • حضرت حافظ در بیت پنجم به شما می فرماید:این جهان و آن جهان را در دل با تجربه و رنج دیده خود آشکار کردم. به جز عشق تو که جاودانی است. هر چیز دیگر را زودگذر و ناپایدار شناخت.
  • عزیرم چقدر روشن و صریح است. خوش باش و حتماً مرا هم دعا کنید.
  • سعی کن ارزش زندگی خوب و نسبتاً آرام و مرفه خویش را بدانی و از آن بهره مند شوی. از لجبازی، عصبانیت، یکدندگی، وسواس و قدرت طلبی حتما دست بردار که آینده ای نیکو در انتظار خانواده شماست.
  • راز یا امری پنهانی، قلبت را رنج می دهد و دل مشغولی. باید بدانی این امر بر اثر تردیدهای متوالی شما می باشد. جداً پرهیز کن. زیرا جای هیچ گونه نگرانی وجود ندارد. در عوض، توکل تو را به خداوند بیشتر کن و بر تلاش و کوشش خود بیفزای که موفقیت در چند قدمی شماست و اجازه ورود می خواهد.
  • یکی از اطرافیان، ثروتی یا مقامی به دست می آورد که موجب حسادت اقوام و دوستان می شود. به او نصیحت کن که خوددار باشد. مسافرت فعلاً صلاح نیست. سفر کرده حالش خوب است و می آید. خرید و فروش سودمند ولی طلاق غیر ممکن و ازدواج حتمی است.

تعبیر کامل غزل 48 حافظ

صوفی از پرتو می راز نهانی دانست

گوهر هر کس از این لعل توانی دانست

صوفی راستین با استفاده از کمک معجزه‌آسای شراب (به نور باده‌ی معرفت) اسرار جهان هستی را دریافت، آری به سرشت مردم وقتی که باده لعل‌فام نوشیدند، پی توان برد.

  • لعل و گوهر: ایهام تناسب دارند.
  • گوهر: به دو معنی معنای اول سنگ قیمتی و معنای دوم اصل و نژاد.
  • لعل: به دو معنی سنگ قیمتی و استعاره از شراب.

لعل در شعر حافظ بارها تکرار می‌شود و معانی متفاوتی دارد. چهار معنای آن عبارتند از:

الف) به معنی سنگ قیمتی

از جرعه تو خاک زمین در و لعل یافت

بیچاره ما که پیش تو از خاک کمتریم

(بیت هفتم از غزل شماره ۳۷۲ حافظ)

گوشوار زر و لعل ار چه گران دارد گوش

دور خوبی گذران است نصیحت بشنو

(بیت پنجم از غزل شماره ۴۰۷ حافظ)

ب) استعاره از شراب

تخت زمرد زده است گل به چمن

راح چون لعل آتشین دریاب

(بیت چهارم از غزل شماره ۱۳ حافظ)

بهای باده چون لعل چیست، جوهر عقل

بیا که سود کسی برد کاین تجارت کرد

(بیت چهارم از غزل شماره ۱۳۱ حافظ)

پ) استعاره از لب

یاد باد آنکه چو یاقوت قدح خنده زدی

در میان من و لعل تو حکایت‌ها بود

(بیت ششم از غزل شماره ۲۰۴ حافظ)

خدا را ای رقیب امشب زمانی دیده بر هم نه

که من با لعل خاموشش نهانی صد سخن دارم

(بیت هشتم از غزل شماره ۳۲۷ حافظ)

ت) استعاره از اشک یا مشبه به برای اشک

من که از یاقوت و لعل اشک دارم گنج‌ها

کی نظر در فیض خورشید بلنداختر کنم

(بیت ششم از غزل شماره ۳۴۶ حافظ)

قدر مجموعه گل مرغ سحر داند و بس

که نه هر کو ورقی خواند معانی دانست

تنها بلبل به ارزش دفتر گل پی می‌برد، چه هرکس یک برگ از کتابی بخواند معنی‌شناس نخواهد شد. «مرغ سحر» نام دیگر بلبل، در ادبیات فارسی مقام بلند دارد. در شعر حافظ علاوه برآنکه از بلبل بسیار یاد می‌شود، به نام دیگرش یعنی مرغ سحر نیز خوانده می‌شود.

برکش ای مرغ سحر نغمه داوودی باز

که سلیمان گل از باد هوا بازآمد

(بیت دوم از غزل شماره ۱۷۲ حافظ)

بر طرف گلشنم گذر افتاد وقت صبح

آن دم که کار مرغ سحر آه و ناله بود

(بیت هفتم از غزل شماره ۲۱۴ حافظ)

به شکر آن که شکفتی به کام بخت ای گل

نسیم وصل ز مرغ سحر دریغ مدار

(بیت دوم از غزل شماره ۲۴۷ حافظ)

عرضه کردم دو جهان بر دل کارافتاده

بجز از عشق تو باقی همه فانی دانست

این جهان و آن جهان را بر دل کارآزموده و بلاکشیده نمایان و آشکار کردم بجز عشق تو که جاودانی است، هرچیز دیگر را زودگذر و ناپایدار شناخت. مضمون این از مضامین شایع عرفانی است. یعنی دو جهان در جنب روی دوست و رضای او ارجی ندارد.

  • کارافتاده: کسی که با مردم معامله بسیار کرده باشد و تجربه‌کار باشد. کاردیده، گرم و سرد جهان چشیده.
  • باقی: دو معنی دارد: یکی پایدار و نقطه مقابل فانی، دوم بقیه و باقی‌مانده.

آن شد اکنون که ز ابنای عوام اندیشم

محتسب نیز در این عیش نهانی دانست

آن روزگار سپری شد که به علت میگساری از عامی‌زادگان نادان و عوام‌الناس نگران باشم، نهی کننده از منکر نیز از عیش و نوش پنهانی من اکنون آگاه است و به روی خود نمی‌آورد.

محتسب: مأمور دولت که وظیفه‌اش امر به معروف و نهی از منکر است. برای مطالعه بیشتر به معنی بیت اول غزل ۴۱ حافظ مراجعه کنید.

دلبر آسایش ما مصلحت وقت ندید

ور نه از جانب ما دل نگرانی دانست

یار دلستان آسایش و راحتی ما را خیر و صلاح حال نمی‌دانست وگرنه خود می‌دانست که ما چه اندازه تشویش خاطر و پریشانی و اضطراب داریم.

سنگ و گل را کند از یمن نظر لعل و عقیق

هر که قدر نفس باد یمانی دانست

آن‌که همچون پیامبر اسلام به مقامی رسید که از نسیم یمن بوی حضرت رحمان را شنید، با میمنت و مبارکی نگاه خود سنگ و گل را به لعل و عقیق بدل تواند کرد.

باد یمانی: تلمیح دارد به سخن پیامبر درباره اویس قرنی که وی را ندیده ایمان آورد. فرمود: «انی اشم نفس الرحمن من قبل الیمن: بوی رحمان را از سوی یمن می‌شنوم.» حافظ در بیت چهارم غزل شماره ۳۹۰ می‌سراید:

تا ابد معمور باد این خانه کز خاک درش

هر نفس با بوی رحمان می‌وزد باد یمن

ای که از دفتر عقل آیت عشق آموزی

ترسم این نکته به تحقیق ندانی دانست

ای کسی که از کتاب خرد و مصلحت‌اندیشی آیه عشق و از جان‌گذشتگی را خواهی که بیاموزی، بی‌گمان به این لطیفه یزدانی چنان‌که باید و شاید از این طریق پی نمی‌بری. یعنی از عقل به عشق راهی نیست.

می بیاور که ننازد به گل باغ جهان

هر که غارتگری باد خزانی دانست

باده بده که هرکه از تاراج و دست‌برد و تندباد خزان مرگ بر بوستان جهان آگاهی یافت، به صحبت گل‌ها نمی‌بالد و فخر نمی‌فروشد.

حافظ این گوهر منظوم که از طبع انگیخت

ز اثر تربیت آصف ثانی دانست

حافظ این مروارید به رشته کشیده به استعاره مراد شعر نغز را که سرود، از اثر خواجه قوام‌الدین محمد صاحب عیار وزیر شاه شجاع به دست آورد.

خرمشاهی می‌گوید اینکه منظور حافظ در این بیت خواجه قوام‌الدین محمد است یا خواجه جلال‌الدین تورانشاه یکی دیگر از وزیران شاه شجاع معلوم نیست.


امیدواریم که از خواندن این غزل لذت و بهره کافی را برده باشید. خوشحال می‌شویم نظرات و خاطرات خود را در مورد غزل چهل و هشت حافظ از بخش دیدگاه‌ها با ما به‌اشتراک بگذارید.

امتیاز نوشته:

میانگین امتیازها: 5 / 5. تعداد آرا: 12

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا