معنی و تفسیر غزل 78 حافظ: دیدی که یار جز سر جور و ستم نداشت

غزل 78 حافظ با مصرع «دیدی که یار جز سر جور و ستم نداشت» آغاز می‌شود. در این غزل تعابیری وجود دارد که حافظ در عین‌حال که از محبوب بی‌وفای خود گله می‌کند به خاطر تعلق خاطری که در میان است این بی‌اعتنایی را بر او می‌بخشد. عاشق همواره آماده است تا ستم‌های معشوق را نادیده بگیرد. حافظ عقیده دارد هرکه خواری معشوق را نچشیده، نزد هیچکس محترم نخواهد شد. او در انتهای غزل از بی‌هنر بودن مدعی و فصاحت خویش یاد می‌کند. شرح کامل معنی و تفسیر غزل 78 را در سایت فال حافظ بخوانید.

توجه: فال و طالع‌بینی جنبه سرگرمی دارد و پیشنهاد نمی‌کنیم بر اساس آن تصمیم بگیرید.

غزل شماره 78 حافظ

دیدی که یار جز سر جور و ستم نداشت

بشکست عهد وز غم ما هیچ غم نداشت

یا رب مگیرش ار چه دل چون کبوترم

افکند و کشت و عزت صید حرم نداشت

بر من جفا ز بخت من آمد وگرنه یار

حاشا که رسم لطف و طریق کرم نداشت

با این همه هر آن که نه خواری کشید از او

هر جا که رفت هیچ کسش محترم نداشت

ساقی بیار باده و با محتسب بگو

انکار ما مکن که چنین جام جم نداشت

هر راهرو که ره به حریم درش نبرد

مسکین برید وادی و ره در حرم نداشت

حافظ ببر تو گوی فصاحت که مدعی

هیچش هنر نبود و خبر نیز هم نداشت

معنی و تفسیر غزل 78 حافظ

با اینکه به وصال یار رسیده‌ای و شاهد عشق را در آغوش داری؛ در شرایطی قرار گرفته‌ای که از اوضاع زندگی خویش چندان رضایت نداری و دنبال شرایط بهتری هستی. لازمه شرایط بهتر تلاش و کوشش است. از کاری که کرده‌ای بسیار نادم و پشیمان هستی. با شکست مواجه شده‌ای و فکر می‌کنی دیگر کسی تو را دوست ندارد و مورد احترام نیستی. اما مرور زمان همه چیز را درست می‌کند. مطمئن باش این شکست مقدمه‌ای برای پیروزی بزرگ است.

به تعبیر دیگر:

درست است که یار با تو سر ستم دارد و عهد خود را فراموش کرده است و تو، این همه را از چشم بخت سیاه خود می دانی، اما بدان که این ستمکاری تنها امتحان توست. پس به هوش باش که از این امتحان سرافراز به در آیی و بدان که افتاده عشق نزد همه کس سربلند و سرافراز است. تو از جاده محبت خارج مشو و به عهد خود پایبند باش که او باز خواهد گشت.

نتیجه تفال شما به غزل 78

  • او شما را عاشقانه دوست دارد ولی بیچاره، چگونگی بیان آن را نمی داند. چون در این کار، آموزش لازم را ندیده است. به همین جهت، احساس می کنید که او فردی بد عهد و بی وفاست. در حالیکه او از راز و رمز نکات مهرورزی بی اطلاع می باشد.
  • این نیت قدری اشکال دارد. شاید به آن علت که شما بیش از اندازه از زندگی توقع دارید. خیال می کنید که باید همه چیز برایتان همیشه مهیا باشد در حالیکه چنین چیزی برای هیچ کس امکان ندارد.
  • همه به زندگی شما حسد می ورزند. متاسفانه شما هم ارزش واقعی خود را نمی دانید که دارای خلاقیت های فراوانی هستید. بطوری که به شما اطمینان میدهم اگر اراده کنید، میتوانید کوه را از جا برکنید.
  • برای همه چیزی مقدمه هایی لازم و ضروری است. این نیت هم از آن دسته ای می باشد که باید امکانات آن فراهم شود. در تحصیل، اگر اراده و علاقه را بجای زور و بخاطر این و آن در نظر داشته باشید. موفق خواهید شد.
  • به زودی خبر بسیار مسرت بخشی دریافت می کنید و مژده ای می رسد. مسافرت را توصیه نمی کنم ولی خرید بسیار بجاست اما برای فروش موقعیت مناسب نمی باشد. بیمار خوب نمی شود. گمشده پیدا می شود. با کسی که اظهار ناراحتی کردی، فوری آشتی کن که او آهی آتشین دارد. نذر خود را ادا کن.
  • با کسی آشنا شده ای که بسیار بی وفا و رسوا پیشه می باشد و در عهد شکنی نمونه خاص و عام می باشد. وفاداری شما نسبت به او بیهوده و بی جهت می باشد. بسیار به نفع شما می باشد که از او دوری کنید.
  • زندگی را از درجه جدیدی نگاه کنید و به زندگی لبخند بزنید. از او دلخور شده اید البته بی جهت نمی باشد. او را به خود و خدایش وا بگذارید. مسلما به نفع شماست.

تعبیر کامل غزل 78 حافظ

دیدی که یار جز سر جور و ستم نداشت

بشکست عهد وز غم ما هیچ غم نداشت

آیا دیدی که یار غیر از جور و ستم آرزو و هوای دیگر نداشت. عهد را شکست، پیمان را به هم زد و از غمِ ما هیچ غمگین نشد؟

یا رب مگیرش ار چه دل چون کبوترم

افکند و کشت و عزت صید حرم نداشت

ای خدا، یار را مؤاخذه مکن یعنی عفوش بکن. اگرچه دلِ همچون کبوترم را به زمین انداخت و هلاک کرد و کشت و حرمت و احترام صیدِ حرم را رعایت نکرد. منظور خواجه از لفظِ حرم در این بیت، حریم مکه معظمه است که صید شکار در آن حوالی جایز نیست و هرکس که صیدی نماید ملزم به پرداخت غرامت است.

بر من جفا ز بخت من آمد وگرنه یار

حاشا که رسم لطف و طریق کرم نداشت

ستمی که به من رسید از اقبال و طالعِ خودم است و اِلّا حاشا که یار راه و رسمِ کرم را رعایت نکند. یعنی حاشا که لطف و کرم نداشته باشد. خلاصه اینکه یار به عادت مهربانی و راه و رسمِ بخشش وارد است؛ این بلا‌ها که به سرم آمده تماماََ از ستاره اقبال خودم است نه از جانبِ یار.

با این همه هر آن که نه خواری کشید از او

هر جا که رفت هیچ کسش محترم نداشت

با این همه لطف و کرمِ یار، هر آن کس که از او ذلّت و خواری نکشید. هر کجا که رفت هیچ کس احترامش نکرد یعنی هر کس که از جانان ذلّت و خواری ندید و حقارت نکشید، هرگز موردِ احترامِ دیگران قرار نگرفت.

ساقی بیار باده و با محتسب بگو

انکار ما مکن که چنین جام جم نداشت

ای ساقی باده بیار و به مدعی و محتسب بگو ما را انکار مکن که چنین جامی حتی جمشید هم نداشت یعنی جم هم چنین جامی نداشت. خلاصه باده‌ای که ما داریم حتی جمشید پادشاه بزرگ هم مالک آن نبوده است.

هر راهرو که ره به حریم درش نبرد

مسکین برید وادی و ره در حرم نداشت

هر عاشقِ سالک که به حرمِ جانان ره نبرد یعنی به درِ حرمِ جانان واصل نشد؛ بیچاره وادی حرم را طی کرد، امّا به حرم راه نیافت. خلاصه، عاشقی که با وجودِ سعی بسیار نتوانسته به درِ حریمِ جانان واصل گردد، چون حاجی‌ای است که قطع بیابان نموده، امّا به زیارت مکه نایل نشده است.

حافظ ببر تو گوی فصاحت که مدعی

هیچش هنر نبود و خبر نیز هم نداشت

ای حافظ تو گوی فصاحت را بِرُبای. یعنی با نظمِ کلامِ فصیح، گوی فصاحت را در میدان سخنوری ببر؛ که دشمن پُرادعا هیچ هنر ندارد و از هنر، خبر هم ندارد. پس با این وصف او با تو نمی‌تواند خصومت کند، زیرا که تو پر هنری و او بی هنر.


امیدواریم که از خواندن این غزل لذت و بهره کافی را برده باشید. خوشحال می‌شویم نظرات و خاطرات خود را در مورد غزل 78 از بخش دیدگاه‌ها با ما به‌اشتراک بگذارید.

امتیاز نوشته:

میانگین امتیازها: 5 / 5. تعداد آرا: 12

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا