معنی و تفسیر غزل 93 حافظ: چه لطف بود که ناگاه رشحه

غزل 93 حافظ با مصرع «چه لطف بود که ناگاه رشحه» آغاز می‌شود. در این غزل تعابیری وجود دارد که شاعر شادمان است که محبوب لطف نموده و یادش کرده است. از او می‌خواهد به شکرانه عزیز و محترم بودنش نزد مردمان حافظ را ذلیل نگرداند. در انتها می‌گوید یار مثل عیسی توانسته با دم خویش حافظ دلخسته را زنده کند. این غزل حافظ پس از آنکه دو سال از تبعید وی گذشت و شاه شجاع به کمک تورانشاه وزیر بر اوضاع مسلط شد سروده شده است. شرح کامل معنی و تفسیر غزل 93 را در سایت فال حافظ بخوانید.

توجه: فال و طالع‌بینی جنبه سرگرمی دارد و پیشنهاد نمی‌کنیم بر اساس آن تصمیم بگیرید.

غزل شماره 93 حافظ

چه لطف بود که ناگاه رشحه قلمت

حقوق خدمت ما عرضه کرد بر کرمت

به نوک خامه رقم کرده‌ای سلام مرا

که کارخانه دوران مباد بی رقمت

نگویم از من بی‌دل به سهو کردی یاد

که در حساب خرد نیست سهو بر قلمت

مرا ذلیل مگردان به شکر این نعمت

که داشت دولت سرمد عزیز و محترمت

بیا که با سر زلفت قرار خواهم کرد

که گر سرم برود برندارم از قدمت

ز حال ما دلت آگه شود مگر وقتی

که لاله بردمد از خاک کشتگان غمت

روان تشنه ما را به جرعه‌ای دریاب

چو می‌دهند زلال خضر ز جام جمت

همیشه وقت تو ای عیسی صبا خوش باد

که جان حافظ دلخسته زنده شد به دمت

معنی و تفسیر غزل 93 حافظ

به زودی پول زیادی به دستت خواهد رسید. هنگام دعا و درد دل با خدا از او بخواه که هیچگاه حقیر و ذلیل نشوی. در هر صورت تو فردی محترم و عزیز خواهی شد. تقدیر تو این‌گونه است که تا وقتی با سختی‌های زیادی روبرو نشوی، به وصال یار نمی‌رسی. پس هرگز امیدت را از دست مده و به خدا توکل کن.

به تعبیر دیگر:

به زودی از منبعی که هیچ توقعش را نداری خبری بسیار نیکو به تو خواهد رسید و موفقیتهای بزرگ (مالی یا عشقی) به تو روی می آورد. بدان که در قاموس طبیعت هیچ کاری بی علت نیست و این مژده پاسخ کارهای نیکی است که پیش از این انجام داده ای. پس از این نیز در راه خدمت به بندگان خدا کوشا باش تا موفقیتهایت روزافزون گردد.

نتیجه تفال شما به غزل 93

  • به زودی خبری یا نامه ای خوشحال کننده دریافت می کنی که بسیار امید بخش و شادی آفرین است، بطوریکه زندگی شما متحول می شود.
  • رقیبی در کمین شماست که اینک با شما بسیار گرم گرفته ولی بدانید که قصد فریب دارد و از او دروری کنید که به صلاح شما نیست.
  • از زندگی خوبی برخوردارید. ارزش آن را بدانید و با کلمات و حرکات بچه گانه، آنرا سرد و افسرده نسازید. زیرا اطرافتیان و اعضای خانواده، بسیار به شما علاقه مند هستند. ولی شما با حرکات تند و دلسرد کننده، آنان را ناراحت می سازید.
  • مسافرت را توصیه می کنم. خرید و فروش بسیار به موقع است. طلاق صورت نمی گیرد ولی ازدواج مدت طویل می کشد ولی عملی می گردد.
  • برای گشایش این نیت سوره مبارکه السبا آیه ۴۳ تا آخر را با حضور قلب و معنی بخوان که گشایش بسیار است و نذر خود را ادا کن.
  • مرغ سعادت جدیداً بر بام خانه نشسته و آشیانه گرفته است. طالع شما در برج سعد است. برای نگهداری این پرنده زیبای زندگی، اولاً توکل بر خدا کن. ثانیاً خویشتن دار باش و راز دل را برای هر کسی تعریف نکن. ثالثاً مرم دار باش و به دیگران کمک کن و پدر و مادر را یاد کن و برایشان خدمتی انجام بده و نسبت به اطرافیان مهربانتر باش.
  • قلبی مهربان داری. زبانی سرد، بسیار بانمک و دلربا هستی. زود رنج، عصبی، وسواسی، طلبکار، عشق باز و مهربان، بی حوصله و لجوج، دست و دل باز و بی مبالات ولی بدان چون قلبی مهربان داری، خدا همیشه با شماست.
  • مقامی، خبری، پولی یا دیداری در انتظار شماست که بسیار سودمند است. بدان که برنده، دیگران را نکوهش می کند ولی آنان را می بخشد اما بازنده چنان ترسو است که قادر به نکوهش دیگران نیست و چنان حقیر است که قادر به بخشیدن دیگران هم نیست.

تعبیر کامل غزل 93 حافظ

چه لطف بود که ناگاه رشحه قلمت

حقوق خدمت ما عرضه کرد بر کرمت

مهربانی بسیار بزرگی بود که ناگهان تراوش قلمِ تو حقِ چاکری دیرینه ما را به پیشگاه کرمِ تو بیان کرد. تو حقوقِ خدمتِ سابقه ما را به کُل فراموش کرده بودی، این یادآوری از لطفِ قلمت بود که تو را متوجه کرد.

به نوک خامه رقم کرده‌ای سلام مرا

که کارخانه دوران مباد بی رقمت

با نوکِ قلم، سلامی به من نوشته‌ای که کارگاهِ روزگار و این جهان هیچ‌وقت بی اسم و رسم تو نباشد یعنی با نبودن تو دنیا هم نباشد.

نگویم از من بی‌دل به سهو کردی یاد

که در حساب خرد نیست سهو بر قلمت

من نمی‌گویم که مرا به سهو یاد کردی یعنی از منِ بی‌دل که یاد کرده‌ای، قصدی نداشتی؛ و بلکه سهواً این نامه را نوشتی، زیرا در حساب عقل اشتباه نیست بر قلمت یعنی از قلمت سهو صادر نمی‌شود.

مرا ذلیل مگردان به شکر این نعمت

که داشت دولت سرمد عزیز و محترمت

مرا خوار مگردان به شکرانه این نعمت که طالع سرمد تو را عزیز و محترم کرده. یعنی دولت ازلی و ابدی تو را عزیز و محترم کرده.

بیا که با سر زلفت قرار خواهم کرد

که گر سرم برود برندارم از قدمت

برگرد که می‌خواهم با سرِ گیسوی تو پیمان ببندم که اگر سرِ من در این عشق به بادِ فنا رود، از قدمت برندارم یعنی به هر کجا که بروی خاکِ پایت باشم.

ز حال ما دلت آگه شود مگر وقتی

که لاله بردمد از خاک کشتگان غمت

دل از حالِ ما خبردار می‌شود اما وقتی از ما خبر می‌گیرد که از خاکِ مُردگان غمِ تو لاله روییده است یعنی بعد از مرگ ما از احوال ما آگاه می‌شود. جز آن هنگام که عاشقان تو در خاک خفته و لاله از گورشان روییده باشد از حالشان نمی‌پرسی.

روان تشنه ما را به جرعه‌ای دریاب

چو می‌دهند زلال خضر ز جام جمت

روح و جانِ تشنه ما را با یک جرعه سیراب کن وقتی که از جامِ جم، آبِ حیاتت می‌دهند که خضر نوشیده است. یعنی وقتی باده می‌نوشی روانِ تشنه ما را به جرعه‌ای از آن تسلی بخش.

همیشه وقت تو ای عیسی صبا خوش باد

که جان حافظ دلخسته زنده شد به دمت

ای صبای عیسی‌وش، اوقات و احوالت همیشه خوش باشد، زیرا جانِ حافظِ دلخسته با نفسِ جان‌بخش و روح‌افزای تو زنده شد. یعنی با وزیدنت از کوی جانان به جانِ حافظِ مِسکین حیات بخشیدی.


امیدواریم که از خواندن این غزل لذت و بهره کافی را برده باشید. خوشحال می‌شویم نظرات و خاطرات خود را در مورد غزل 93 از بخش دیدگاه‌ها با ما به‌اشتراک بگذارید.

امتیاز نوشته:

میانگین امتیازها: 5 / 5. تعداد آرا: 12

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا